گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اسناد تاریخی خاندان غفاری
جلد دوم
.بخش پنجم نامه‌هاي اشخاص به فرخ خان (امين الملك- امين الدوله) و نامه‌هاي فرخ خان به اشخاص مختلف نامه‌هاي ميرزا هاشم خان (امين خلوت- امين الدوله به اشخاص) و نامه‌هايي در ارتباط با او



اشاره

ص: 229

- 223- نامه ميرزا آقا خان نوري به فرخ خان «1» امين الملك (امين الدوله) ترس صدراعظم از چاپ كتاب ميرزا حسين سرابي و آگاهي ايرانيان از پيشرفت اروپائيان‌

برادر مكرّما شنيدم عاليجاه ميرزا حسين «2» منشي سفارت كبري به مراقبت شما كتابي از تفصيل سياحت سفارت و اوضاع اروپا نوشته مي‌خواهد در تبريز چاپ نمايد. لازم آمد براي استحضار شما بنويسم البته دانستيد كه فرزند مكرّم سيف الملك «3» هم در اوقات سفارت خود، اين‌طور كتابي نوشته مي‌خواست چاپ بكند. به جهت اينكه براي مردم فرق اوضاع اروپا با اوضاع ايران درست معلوم نشود، راضي نشدم چاپ بزنند. شما هم البته نخواهيد گذاشت عاليجاه ميرزا حسين اين كتاب را باسمه نمايد كه به همه‌جا منتشر شود و براي مردم درست آگاهي از اوضاع اروپا حاصل شود كه مصلحت نيست. ان شاء الله وقت آمدن، آن كتاب را عاليجاه مشار اليه خواهد آورد. يقين از روي حقيقت نوشته است. شما هم كه از طرز خدمت و مراقبت و صداقت او راضي هستيد و
______________________________
(1). تصوير و توضيح اين مكتوب به شماره 36 در مقدمه مخزن الوقايع چاپ دانشگاه تهران، به قلم استاد ايرج افشار چاپ شده است.
(2). حسين بن عبد الله سرابي مؤلف مخزن الوقايع (در شرح مأموريت و مسافرت فرخ خان امين الدوله).
(3). سيف الملك (عباسقلي خان) در سال 1271 براي تعزيت وفات نيكلا امپراطور روس به پطرزبورغ رفت. ميرزا حبيب الله افشار قزويني كه سمت منشيگري او را داشت شرح سفر و وضع مردم روسيه را نوشت. نسخه‌اي از اين سفرنامه در كتابخانه ملي به شماره 1787 خطي موجود است. (از مقدمه استاد ايرج افشار بر مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران 1344، ص 26).
ص: 230
هميشه اظهار رضامندي كرده‌ايد باعث خشنودي من گشته. در خصوص اين كتاب كه او زحمت كشيده، كتاب او هم مثل كتاب فرزندي سيف الملك ... عرض حضور اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه گشته مورد التفات خواهد شد. في غرّه محرم، و السلام.

- 224- نامه رالينسن «1» سفير دولت انگليس به فرخ خان امين الدوله نگراني سفير از شايعاتي درباره سردار سلطان احمد خان «2»

پشت نامه مهر بيضي كوچك به سجع «رالنسن»
هو جناب جلالت‌مآب‌ا، دوستان استظهار، مشفقا، مكرّما، مهربانا چند روز است كه بعضي حرفها از قول غراف صاحب و ميرزا ملكم خان كه در ميان مردم منتشر ساخته‌اند به سمع دوستدار رسيد و مي‌خواستم كه به اطلاع آن جناب برسانم، از جهت فرستادن چاپار و كثرت مشغله ممكن نشد و امروز هم كه عصر به جهت، ملاقات آن جناب خواهم آمد مفصّلا به آن جناب بيان خواهم داشت، ولي مختصري از فقرات مزبور را به جهت اطلاع آن جناب مشفق مكرّم مي‌نگارم كه حرف ايشان كه در همه‌جا در ميان مردم منتشر ساخته‌اند اين است كه آمدن سردار سلطان احمد خان به دار الخلافه كار ما است و به موجب قراري است كه خاني‌كوف صاحب پارسال در هرات داده است و مادام توقف در طهران سردار مذكور در خانه مقرب الخاقان دبير الملك «3» منزل نمايند كه در آنجا چون آمدورفت داريم حرف خودمان را به آساني به انجام خواهم رساند و در وقت مراجعت دور نيست كه اختيار قشون مأمور به مرو به او سپرده شود يا سرخس و مرو را بعد از مسخّر نمودن به اجازه او بدهند كه به تقويت ايماق و افاغنه كار را از پيش ببرد، و بعضي جاهاي ديگر از قبيل خاف و جام و باخرز را نيز ابو ابجمع او نمايند.
خلاصه بعد از فرستادن قشون و مراجعت سلطان احمد خان خواهيد ديد كه در افغانستان چقدر آشوب بشود.
______________________________
(1). رالينسن.)H .C .Rawlinson(
(2). سردار احمد خان پسر محمد عظيم خان حكمران هرات. رجوع شود به مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، با توجه به فهرست اعلام.
(3). دبير الملك سابق الذكر، ميرزا محمد حسين خان فراهاني رئيس دفتر مخصوص ناصر الدين شاه.
ص: 231
اگرچه به نظر دوستدار اين حرفها محض افساد و غرض است و عمدا اين فقرات را منتشر مي‌نمايند كه به سمع دوستدار برسد و حرفي از ميان برخاسته «1» شود كه مايه كدورت گردد، و ليكن چون اين حرفها با صحبتي كه چند شب قبل ازين آن جناب و جناب ميرزا سعيد خان «2» وزير دول خارجه حسب الامر سركار اعليحضرت اقدس همايوني داشتيد اختلاف كلّي داشت، از جمله لوازم شمردم كه به اطلاع آن جناب برسانم كه در زمان ملاقات، آن جناب دوستدار را از صدق و كذب آن مستحضر سازند.
اصل مقصود در سرمنزل سلطان احمد خان است كه اگر در خانه آن جناب منزل نمايد معلوم است كه اين حرفها همه كذب است و لكن اگر في حقيقه در خانه دبير الملك منزل نمايد تقويت صدق حرفهايي كه در ميان مردم منتشر ساخته‌اند مي‌نمايد. تا از خود آن جناب برخلاف آن صحبتهايي كه آن شب داشته‌ام نشنوم، عبث‌عبث گوش به حرف اراجيف مردم مفسد نمي‌دهم. حرف آن جناب و جناب وزير دول خارجه را صدق مي‌دانم. زياده زحمت نمي‌دهد.

- 225- نامه لويس پلي شارژ دافر انگليس به فرخ خان راجع به رفتن وزيرمختار «3» و آمدن السون‌

نامه مهر و تاريخ ندارد و در پشت آن نوشته شده جناب جلالت و نبالت نصاب، فخامت و مناعت انتساب، محبّان استظهاري مشفق معظم جناب امين الدوله دام الجلاله
هو جناب جلالت و نبالت نصابا، فخامت و مناعت انتسابا، دوستان استظهارا، معظما، مهربانا
ديروز كه چاپار مخصوص از ولايت رسيد، در خرم‌دره خدمت جناب
______________________________
(1). در متن نامه: برخواسته.
(2). ميرزا سعيد خان قبلا كفيل وزارت خارجه بود پس از فوت ميرزا محمد خان شيرازي به لقب مؤتمن الملك ملقّب و سال بعد در ربيع الثاني 1269 از طرف ناصر الدين شاه وزير دول خارجه گرديد (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ج 2 ص 501).
(3). مراد رالينسن)H .C .Rawlinson( است.
ص: 232
جلالت‌مآب وزيرمختار رسيده بود و مراسله [اي] «1» هم جناب معظم اليه به دوستدار مرقوم فرموده بودند. بخصوصه مرقوم داشته بودند كه خدمت آن جناب جلالت‌مآب مصدّع شده سلام مشتاقانه برساند و استفسار حالات خيرت علامات نمايد و فرمايشات ايشان را اظهار دارد كه هر سفير و وزيري كه مأمور مي‌شود لامحاله هنگام ورود و خروج او في الجمله توفيري مي‌كند، سواي اين سفير كه از عنايات ملوكانه سركار اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي خلّد الله ملكه و سلطانه و مهرباني‌هاي آن جناب جلالت‌مآب كه در مراجعت خويش مي‌گذارد.
و اظهار رضامندي زياد از رفتار مقرب الخاقان علينقي خان سرتيپ و مهماندار فرموده بودند كه لازمه مأموريت خودش را چنانچه بايد و شايد به آن جناب بعمل آورده.
و هم مرقوم [فرموده] بودند كه از قزوين مي‌خواستم به مراسله دوستانه خدمت آن جناب مزاحم شده پژوهش حالات خيريت علامات نمايم، چون زمان توقف قليل بود مصدّع نشد ان شاء الله محبت‌هاي شما را فراموش نخواهد نمود و با هر چاپار در مقام مزاحمت و استفسار حالات خيريت علامات خواهد برآمد.
از قراري كه جناب السون صاحب وزيرمختار از اسلامبول نوشته بودند، ظاهرا الي هشتم ماه جون كه ده روز ديگر باشد وارد سرحد دولت ايران خواهند شد. به جهت رفتن واپور مخصوص كه به جهت آوردن ايشان مقرر شده بود به سمت مالتا چند روزي با قرار سابق تأخير افتاد.
دوستدار نيز متوقع است كه همان دوستي صادقانه [و] اتحادي كه فيمابين آن جناب و جناب وزيرمختار در پيشرفت مهمات و خيرخواهي دولتين ذيشوكتين برقرار بوده، با اين دوستدار مرعي فرمايند. ان شاء الله هميشه اوقات كه چاپار مي‌رسد و از جانب وزيرمختار اخباري باشد خدمت آن جناب مزاحمت خواهد داد. زياد چون مطلبي نبود مصدّع نشد. ايام جلالت مستدام باد.

- 226- نامه ميرزا سعيد خان انصاري وزير خارجه ناصر الدين شاه به فرخ خان امين الملك به اسلامبول‌

پشت نامه ممهور به مهر بيضي‌شكل به سجع «سعيد انصاري»
______________________________
(1). در اصل (كه) ظاهرا سهو القلم است.
ص: 233
هو روحي فداك اگرچه در ضمن مكتوبات اين دفعه كه حبيب بيك آدم مقرب الخاقان وزير مقيم «1» اسلامبول آورد نوشته‌اي براي دوستدار نبود. ليكن به ملاحظه اينكه زحمات عالي زياد است و يقين وقت روانه شدن واپور فرصت نشده است كه براي دوستدار كاغذ علي‌حده بنگاريد و نوشتجاتي كه هم خدمت جناب اشرف خداوندگاري «2» عرض كرده‌ايد، مثل اين بود كه به دوستدار نوشته‌ايد و مي‌دانيد كه بعد از ملاحظه جناب ارفع خداوندگاري مسطورات عالي به دوستدار مي‌رسد «3» و كانّه آنها به دوستدار نگاشته شده است، و من هم آن كاغذها را از خود دانسته، حالا كه چاپار سفارت فرانسه روانه بود، مراتب خلوص و صفا مقتضي آمد كه به نگارش رسيله مودّت وسيله بپردازد، و از زحمات و تصديعات عالي چه نويسد، مگر اينكه از خدا براي شما استعانت جويد كه ان شاء الله تعالي در همه‌حال و در همه‌وقت مقضي المرام و مكفي المهام باشيد. البته بر قلب پاك و صافي عالي واضح است كه هميشه مراقبت كارهاي سركار كه از خود دوستدار است، هميشه فوق النهايه است، ديگر ضرور شرح و بيان نيست، و دايما طالب سلامتي مزاج خلّت امتزاج عالي و وصول حالات خيريت علامات سركار مي‌باشد و وجد و نشاطي با رنج‌هاست، حاصل است. بعد از چند روز ديگر هم حبيب بيك هم روانه است باز زحمت خواهم داد. حالا كه چاپار سفارت فرانسه روانه بود كه زياده از اين فرصت را نكرد. از تفصيلات تعليقجات رفيعه و ساير تحريرات خواهيد دانست كه فرصت كار براي دوستدار هم كم است. دوّم رجب است كه تصديع داد. ايّام عزّت به كام باد.

- 227- نامه محمود خان احتساب الملك «4» به فرخ خان امين الملك (امين الدوله) در سفر اسلامبول‌

______________________________
(1). حاجي ميرزا احمد خان مصلحت‌گزار دولت ايران در اسلامبول
(2). مراد ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله صدراعظم ناصر الدين شاه است.
(3). صدراعظم نامه‌هاي فرخ خان را كه در سال 1272 ه. ق با اختيارات تام براي حلّ و قطع اختلافات ايران و انگليس بر سر هرات، به اسلامبول فرستاده بود كه منجر به انعقاد معاهده پاريس در هفتم رجب 1273 ق با لرد كولي سفير انگليس در پاريس گرديد، براي اطلاع ميرزا سعيد خان وزير خارجه مي‌فرستاده است.
(4). مرحوم معاون الدوله غفاري به خط خود مرقوم داشته‌اند: «محمود خان احتساب الملك عموي امين الدوله به اسلامبول نوشته».
ص: 234
هو تصدقت شوم شام سه‌شنبه است در خدمت عاليجاه ميرزا هاشم خان، در كمال دماغ و شكرگزاري خداوند و ظلّ خداوند مشغول هستيم. خداوند ان شاء الله وجود سركار را صحيحا و سالما زود برساند. همه مرده بوديم زنده شديم. نهايت دماغ را داريم. چاپار ايستاده است. مجال زياده ازين دو كلمه عرض نيست. حرره محمود غفاري
نورچشمي ميرزا زمان «1» را سلام مي‌رسانم. الحمد لله همگي اهل [خانه] سلام، ناخوشي ندارند.

- 228- نامه قونسول ارزنة الروم يا قونسول طرابوزان به فرخ خان «2» پس از عزل ميرزا آقا خان نوري از صدارت‌

نامه مهر و تاريخ ندارد
تصدقت شوم پاكت دولتي بعد از تشريف بردن سركار عالي رسيد. يعني پستاي تجارتي آورد. اينكه جسارت كردم و سر آنها را گشودم و خواندم «3» به جهت اين بود كه اگر حكم صريحي در توقف جنابعالي باشد فورا روانه ندارم، آنقدر نگاه دارم كه از سرحد تجاوز فرمائيد. وقتي خواندم ديدم صلاح در زود فرستادن است. همان‌طور از مضامين آنها مطلع شدم و سر پاكت را به مهر خود نمودم و روانه كردم. يقين زود خواهد
______________________________
(1). ميرزا زمان خان عموي ديگر فرخ خان امين الملك كه به عنوان مستشار سفارت، همراه او بود. ظاهرا چون كوچكتر از احتساب الملك بود در نامه «نورچشمي» خطاب شده است.
(2). نامه بعد از حركت امين الملك از اسلامبول به ايران پس از عزل ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله از صدارت است ميرزا آقا خان بشدت از فرخ خان مي‌ترسيد كه مبادا جاي او را در صدارت بگيرد. گوبينو نيز در گزارشهاي خود به اين موضوع اشاره كرده است. به همين دليل بود كه در سفر بازگشت از اروپا پس از انعقاد معاهده پاريس (هفتم رجب 1273) توقفش در عثماني طولاني شد و نامه‌هايش از اسلامبول بلاجواب ماند، تا اينكه ميرزا آقا خان در (بيستم محرم 1275) از صدارت معزول گرديد و ناصر الدين شاه در نامه 25 محرم 1275 به فرخ خان نوشت «... چنان مقتضي شد كه جناب ميرزا آقا خان صدراعظم را از تكفّل شغل خطير صدارت عظمي معاف فرمائيم (مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، چاپ دانشگاه تهران، ص 300/ 3).
(3). رسم الخط نامه: خاندم
ص: 235
رسيد. نوشته ميرزا هاشم خان هم در جوف او بود، باز تعجيل در رفتن كرده است. البته زود تشريف ببريد كه صلاح و خير است، و از اين اسباب كه ترتيب داده‌اند كمال خوشحالي را داشته باشيد، و بعد از اين از احدي غير از پادشاه روحنا فداه هراسان نباشيد كه كارها به خير و خوبي خواهد گذشت، و عزّت و ذلّت به دست خدا و سايه خدا خواهد بود، و احترام ورود جنابعالي يقين يقين زياد خواهد بود. خيال اين غلام حالا آسوده شد و به خدا خواب راحت مي‌كنم و هيچ شرّي بعد از اين براي شخص آن جناب به خاطرم «1» نمي‌آيد و اين را يقين دارم كه جنابعالي را دست‌به‌دست و دوش‌به‌دوش به ملاطفت خواهند برد تا خدا چه مقدّر كرده باشد. زياده جسارت نيست. دو ساعتي شنبه است. يك پاكت هم مال وزير مقيم بود، برداشتم به حافظ آقا دادم كه بفرستند.

- 229- نامه‌اي است ظاهرا از دبير الملك «2» به فرخ خان امين الدوله راجع به روزنامه آذربايجان و گفتگو درباره ساعد الملك «3» در داوديه‌

پشت نامه: خدمت جناب خداوندگاري امين الدولة العليه
هو فدايت شوم چاپار آذربايجان آمده بود. نوشتجات شما را اينجا آوردند، شما هم به شهر تشريف برده بوديد. بيست پاكت است كه دو پاكت عريضه خاكپاي مبارك است و باقي از خودتان [است كه] ارسال خدمت داشتم. سردار كل «4» در باب ساعد الملك چيزي به بنده نوشته بودند و نوشته بودند كه به شما هم درين باب اظهار داشته‌اند ان شاء الله روز شنبه در داوديه گفتگو خواهد شد و آنچه واقع شده عرض مي‌كنم تا چه فرمايش بفرمائيد.
بيان الملك «5» نوشته بود وجهي از بابت پول روزنامه آذربايجان برات تجارتي خدمت شما فرستاده است آن را به كسي ندهيد، بايد به بنده برسد كه از بابت قيمت ابريشم ديواني، حاجي ميرمحمد حسين، كاغذ براي روزنامه خريده است و
______________________________
(1). رسم الخط نامه: خواطر
(2). مرحوم دكتر محبوبي اردكاني احتمال داده‌اند شايد نامه از ميرزا محمد حسين فراهاني دبير الملك باشد.
(3). مراد ميرزا احمد خان ساعد الملك يگانه فرزند مرحوم ميرزا تقي خان امير كبير از همسر اوّل اوست.
(4). عزيز خان مكري سردار كل و ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه با هم رابطه خوبي نداشته‌اند.
(5). شايد بنان الملك (ميرزا رضا بنان الملك)
ص: 236
صنيع الملك «1» پول روزنامه آذربايجان [را] يكجا به پاي آن گذاشته است. حالا بايد اين وجه را به معير الممالك «2» بدهم و از او سند گرفته براي حاجي ميرمحمد حسين بفرستم كه براي اطلاع عرض شد.

- 230- نامه دبير الملك وزير رسائل ناصر الدين شاه به فرخ خان امين الدوله افزايش مواجب و خرج سفره فرخ خان هو

اشاره

فدايت شوم لازم دانستم سواد اين دستخط مبارك را به اطلاع جنابعالي برسانم كه به افتخار مخلص شرف صدور يافته است. چون مطلب ديگر هم داشت به همين سواد قناعت نمود تا براي جنابعالي اطلاع حاصل شود و اگر مي‌فرمائيد، فرمانش را نوشته بگذرانم. زياده عرضي ندارم و السلام.

سواد دستخط همايون‌

دبير الملك در سر سواري پريروز عرضي در باب مواجب و خرج سفره امين الدوله كردي گفتم جواب مي‌دهم. از قراري كه عرض كردي دو هزار تومان بعد از وضع رسوم مواجب دارد. فرمان بده سه هزار تومان باشد. خرج سفره هم البته لازم است سه هزار تومان خرج سفره، فرمان بنويس كه شش هزار تومان مي‌شود، كفايت مي‌كند.
______________________________
(1). ابو الحسن ثاني نقاش‌باشي غفاري يا صنيع الملك (متوفي در 1283 ه. ق) و يكي از سه نقاش استاد قرن سيزدهم هجري قمري در ايران و مؤسس نخستين مدرسه نقاشي ايران در سال 1278 ه. ق است. از آثار مهم باقي‌مانده او پنجاه و هفت صورت رجال در روزنامه دولت عليه ايران و هشتاد و چهار صورت از رجال دولت و بزرگان دربار ناصر الدين شاه در صدارت ميرزا آقا خان نوري متعلق به تالار سلام عمارت نظاميه كه فعلا در طبقه بالاي موزه ايران باستان است. صنيع الملك عموي محمد غفاري (كمال الملك) مي‌باشد. كتاب خاندان غفاري كاشاني، تأليف حسن نراقي و فرخ غفاري، از انتشارات فرهنگ ايران‌زمين، تهران 1353، ص 13؛ و مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران 1344، ص 4.
(2). دوست‌علي خان معير الممالك نظام الدوله (1290- 1336 ه. ق) در دوره ناصر الدين شاه مسؤوليت خزانه‌داري، جمع‌آوري و تحويل‌داري وجوه مخصوص خزانه اندرون، وصول ماليات و اقساط، پرداخت وجوه، تصدّي ضرابخانه‌ها، كالسكه‌خانه، زنبورك‌خانه، حكومت گيلان، عضويت در دار الشوراي كبري را برعهده داشت و يكي از رجال ثروتمند آن دوره به‌شمار مي‌رفت. (شرح‌حال رجال ايران، جلد 1، ص 495).
ص: 237

- 231- نامه حاج ميرزا محمد ربيع پيشكار خانلر ميرزا احتشام الدوله «1» به فرخ خان امين الملك (امين الدوله) تأسّف ميرزا آقا خان نوري از مفارقت فرخ خان امين الملك‌

پشت نامه مهر بيضي متوسط به سجع «عبده الراجي محمّد ربيع»
هو قبله‌گاها فدايت شوم شب پنجشنبه چهاردهم در منزل جيلارد «2» مشغول تحرير كاغذهاي سركار والا احتشام الدوله بودم كه جلودار را روانه كنم. تقي پيشخدمت مخلص از چادر جناب جلالت‌مآب مي‌گذشت، كاغذ التفات‌نامچه را از نوكرهاي مخدومي ميرزا هاشم خان گرفته آورد و آدم خان مخدومي را آورد كه چادر را بلد شود.
ميرزا هاشم خان تشريف نياورد. كمترين از مطالعه خط شريف چنان محزون و چنان مشعوف شدم كه هريك به جاي خود اندازه نداشت. و الله العلي العظيم كه گويا رقّتي براي من دست داده. براي من اردو هيچ صفا ندارد. مثل اينكه هزار پدر و برادر من بوديد و غلط كردم مثل زدم و تشبيه كردم. حقيقت براي من هزار پدر غمخور و آقاي دلسوز بوديد. پروبالم شكسته شده و از مطالعه خط مبارك به يك لحاظ روحم قوّت گرفته.
خلاصه زياد اظهار ارادت كنم مي‌ترسم قدري زمانه‌سازي شود و قطع دارم كه [اگر] به ملاحظه قلب شريف خود رجوع بفرمائيد، ابدا در بندگي نسبت به خودتان تصوّر زمانه‌سازي نمي‌فرمائيد.
مخلص با هزار فقره تحريرات خود به خدمت سركار والا، همه را كنار گذاشته منتظر تشريف آوردن ميرزا هاشم خان شدم. سركار برادر جان مكرّم واقعي من عالي مخدوم من تشريف آوردند. به فرموده جناب صاحب شعر:
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب‌بوي گل را از كه جويم از گلاب
______________________________
(1). وي در 1268 ملقّب به احتشام الدوله شد و در هنگام جنگ انگليس و ايران (1273 ه. ق) مدافع خوزستان بود و بي‌لياقتي بسيار از او به ظهور رسيد و در مقابل سيصد نفر سپاه انگليسي- كه شايد اغلب آنها هم هندي بودند- فرار كرد و طبق معمول يك قبضه شمشير و يك جبّه ترمه خلعت گرفت، زيرا هشت هزار تومان به ميرزا آقا خان نوري [صدراعظم] داده بود (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 581/ 2).
(2). جيلارد يا گيلارد نزديك دماوند
ص: 238
از ملاقات خان شعفي حاصل مي‌شود براي من. فورا تقي را فرستادم به عرض بندگان اشرف امجد «1» برساند كه از سركار امين الملك «2» عريضه آمد و بعضي مطالب لازمه داشتند آدم فرستادند [كه] اذن تشريف آوردن مي‌دهيد با خان شرفياب شويم، يا فردا صبح مشرّف گرديم. تقي جواب آورد كه باشد فردا نهارگاه هردو حاضر شويد تا جواب شما را بدهم.
صبح پنجشنبه 14 با خان مخدومي به خدمت نظام الملك «3» رسيديم. كاغذ را خواندند، و شيپور سواري بلند شد، همه به خدمت بندگان اشرف امجد رسيديم كه شاه سوار شوند. از اتفاق هيچ روز نهار در عرض راه صرف نمي‌شد، امروز پنجشنبه چهاردهم اعليحضرت اقدس شهرياري در آينه‌ورزان «4» نهار ميل فرمودند و خواب كردند، چائي ميل نمودند. عصري به اردو تشريف آوردند. كلّ اهل اردو به اردو آمده الا قليلي ملتزم ركاب در نهارگاه بودند. بنده براي خاطر كاغذها و فهرست مطالب ملتزم ركاب بودم. از بدي راه نهارگاه و مشقتي كه روي داده چه عرض كنم.
بعد از نهار مجلس جناب اشرف امجد و بعد از خواب، بنده و ميرزا هاشم خان احضار شديم. بقدري از مفارقت سركار جناب جلالت‌مآب تأسف مي‌خوردند چه عرض كنم و بقدري بودن شما را براي خودشان و نظام الملك در دستگاه خلوت قبله عالم بامصرف مي‌دانستند كه خوب فهميدم [نسبت به] جناب‌عالي درست قدردان بودند و هستند «5». كمترين هم بيانهاي خوب نموده و قدري از ميرزا هاشم خان خوب گفتم. همه مطالب و كلّ نوشتجات را فدوي شما خواندم و باز بنده مهر كردم و خان لوله مي‌كرد. دو كاغذ ماند كه شيپور سواري بلند شد. عرض كردم كه در باب كالسكه چه مي‌فرمايند، همه صحبت‌ها را به عمل آورديد. و وقت رفتن خان بقدري اظهار رضامندي و خجالت مي‌نمود [كه] حد نداشت. فرمود كالسكه خواهم فرستاد. سوار شديم براي اردو. مقارن غروب وارد سراوندان باغ شاه شديم به حالت مرده. چون جاي اردو تنگ
______________________________
(1). مراد ميرزا آقا خان نوري است. چون بعد نيز به ميرزا كاظم خان نظام الملك پسر او اشاره دارد.
(2). چون فرخ خان امين الملك در اوائل رمضان 1275 لقب امين الدولگي گرفت بنابراين تاريخ تحرير نامه بايد قبل از تاريخ مذكور در فوق باشد.
(3). مراد ميرزا كاظم خان نظام الملك پسر ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه است.
(4). آينه‌ورزان آبادي نزديك دماوند.
(5). اعتماد الدوله ميرزا آقا خان نوري بشدت از فرخ خان امين الملك مي‌ترسيد كه مبادا هنگام مراجعت از سفر اروپا جاي او را بگيرد. (مخزن الوقايع چاپ دانشگاه تهران، 1344 ص 436). بنابراين قدرداني صدراعظم ظاهري بوده است.
ص: 239
بود، منزل بنده اشهد بالله بقدري مسافت داشت با منزل جناب جلالت‌مآب [كه] به علي ولي رفتن به خدمت جنابعالي ميسّر نبود به علّت سنگ زياد. اين عريضه را عرض نموده براي خان فرستادم كه قرار شد شب فرستاده مراجعت كند، بي‌عريضه بنده چاپار نيايد.
كلّ تعليقات مهر شد. بقدري كه در كار وكالت احتشام الدوله ساعي و عاشقم، در خدمت به همين‌طور در فرمايشات سركار، نوكري و عبوديّت دارم و از خان هم منفك نخواهم شد. بنده را قابل خدمت و محرم و امين خود دانستيد. من چگونه نامردي باشم و بي‌غيرت كه در كارها مساهله‌كار باشم. تا لب گور نوكر شما هستم. نه برادر، قابل برادري قطعا نيستم. توقع است به رقيمه‌جات ياد و شادم داريد.
آدمي ديروز از عضد الملك «1» آمد اخبارات تازه بامعني نداشته. شاهزاده «2» با نوشتجات زياد پيشخدمت خود را از هرات روانه مشهد مي‌نمود. عرض راه تركمان سرخسي پيشخدمت شاهزاده را بردند. و از قرار يقين شاهزاده نوكرهاي دور هرات را نمي‌دانم به چه مصلحت با هم دشمني انداخته، با هم بد هستند. خوب از شاهزاده نمي‌گويند. هر زمان خبر برسد، ان شاء الله عرض خواهم نمود.
منزل فردا كه جمعه پانزدهم است منزل چمندان است و محل توقف اردوست، باقي و السلام. مخاديم كرام عموها را مخلص حقيقي هستم. عرض سلام برسانند.
خصوص مخدومي ميرزا زمان خان «3» را. حكم شد محمد حسن خان بيايد توقف اردوگاه بعد مأمور شود مي‌خواهد معني بهم برساند. عرض سلام مي‌رساند كذلك ميرزا [ا] حمد خان.
______________________________
(1). ميرزا محمد حسين معروف به صدر ديوانخانه و ملقّب به عضد الملك كه بنابه نوشته مرحوم مهدي بامداد (شرح رجال ايران، ج 3، ص 381) دوبار متولي‌باشي آستان قدس رضوي شد. اولي از رجب 1272 تا 1278 و دوّمي از صفر 1282 تا 1283. از مفاد نامه چنين به نظر مي‌رسد كه موضوع نامه مربوط به سال 1273 است كه سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه در آن تاريخ در هرات بوده.
(2). به احتمال قوي مراد از شاهزاده، سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه پسر سيزدهم عباس ميرزا نائب السلطنه والي خراسان و فاتح هرات است كه در تاريخ تحرير اين نامه به دستور دولت، هرات را متصرف شده در آن شهر بوده است (1273 ه. ق).
(3). ميرزا زمان خان عموي امين الملك غفاري است كه سمت مستشاري او را در هنگام مأموريت به اروپا داشت. پس از مراجعت به تهران (1275 ه) تا آخر (1278 ه) كارپرداز اوّل (ژنرال قونسول) ايران در مصر شد و در 1279 ه. كارپرداز اوّل در بغداد گرديد (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، ص 429).
ص: 240

- 232- نامه حاج ميرزا جواد طباطبائي منشي فرخ خان امين الدوله به فرخ خان امين الدوله از اماكن مقدسه «1»

پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع «ميرزا جواد طباطبائي»
قربانت شوم اگرچه مطلبي وسيله عرض و جسارت نبود، لكن چون عاليشانان عزّت‌نشانان مشهدي هاشم و حاجي جعفر عازم شرف‌اندوزي حضور مبارك بودند، لازم آمد مختصري عرض عبوديت و چاكري شود.
فدوي قابل هيچ خدمت نبودم و نيستم، مگر اينكه از روي تذلّل و خاكساري در آن اماكن مقدسه، خود دعا كنم و بعضي را به دعاگويي وادارم كه ان شاء الله تعالي از توجّه اولياي كرام عليهم السلام و روحي لهم الفداه، شفاي عاجل و كامل براي وجود مبارك حاصل شود و خبر بهجت‌اثر آن دل و ديده همه ارادت‌كيشان و چاكران را روشن نمايد.
استدعا دارم كه ان شاء الله تعالي صحت و استقامت مزاج مبارك را به دست مبارك مرقوم و عنايت فرمايند كه مايه اميدواري فدوي و ساير چاكران گردد و حضرت باري روزبه‌روز بر شوكت و عزّت و صحت جنابعالي بيفزايد، باقي امركم مطاع.

- 233- نامه ميرزا جعفر [خورموجي] وقايع‌نگار به فرخ خان درباره فتح هرات و بدگوئي از حسام السلطنه در دربار ان شاء الله چند روز ديگر مژده گرفتن هرات را خواهم فرستاد

پشت نامه مهر به سجع الراجي محمد جعفر ابن محمد صادق
روحي فداك در روز بيست و هشتم صفر المظفر نوشتجات سركار مايه عالم عالم سرور و نشاط آمد. اي وقت تو خوش كه وقت ما كردي خوش. بحمد اللّه تا به حال آنچه كرده‌ايد محل قبول افتاده است و مورد تحسين و آفرين شده‌ايد. تجّار به تجّار
______________________________
(1). مرحوم حسنعلي غفاري (معاون الدوله) در حاشيه نامه به خط خود مرقوم داشته‌اند: «مرحوم حاج ميرزا جواد منشي مرحوم امين الدوله به ايشان نوشته.».
ص: 241
نوشته بودند كه از براي هيچ سفير كبيري اين نوع تشريفات و احترامات كه بجهت جناب امين الملك بعمل آورده‌اند تا به اكنون بعمل نياورده‌اند، و با هيچ‌كس اينطور سلوك و رفتار شايسته نكرده‌اند. از اين فقره لذتها برده‌ايم و حسدها برده‌اند. باري هرچه در اين سفر خدمت شما بنويسم بي‌مزه و بي‌معني مي‌دانم و جهتش را هم خوب مي‌دانيد.
حرفهاي مستعمل و مبتذل يا سخن‌هاي بيهوده با هزار غرض آلوده را نوشتن چه حسني دارد. كاغذ راست خشك ساده را هم طبع اقبال نمي‌كند كه قلم بر روي كاغذ بگذارد.
بنده ملا باقر طالقاني نيستم و شما ملا ابراهيم جوشقاني كه سلامتي احوال، پشت سر هم به يكديگر بنويسيم. معني نوشته آن است كه چنگي به دل بزند و غم از خاطر بزدايد، مضامين مستعد خوب هست. به قول مرحوم شريف خان قزويني رد شو. خلاصه در اين نوشته خجالت مي‌كشم كه باز عرض كنم كه ان شاء الله چند روز ديگر مژده گرفتن هرات را خواهم فرستاد «1». زياد طول كشيد. نواب حسام السلطنه هيچ خوب حركت نكردند و مردم را دلگرم نداشتند و خشك بستند و خود را بي‌عظم كردند. يك روز بعد از ورود نوشتجات سركار، چاپار نواب والا هم وارد شد. باز نوشته بودند كه كار تمام است. كمال استيصال و پريشاني را اهل شهر دارند قحط و غلا هم به شدّت در شهر هست. همين چند روز شهر را خواهيم گرفت. نمي‌دانم خدمت شما چه بنويسم. فوج چهارم تبريز هم مأمور به فارس شد و رفت. دو فوج فراهان و دو فوج كزّاز هم مأمور به عربستان «2» شدند. گوشها و هوشها حالا به طرف جناب امين الملك هست، تا چه كند «3» قوت بازوي تو. در عقل و كفايت و حسن تدبير و تمهيد و زبان و بيان و كارداني سركار شما را مسلم مي‌دانم، بحمد الله هم هستيد. فضل خداوندي شامل بشود به‌طوري‌كه منظور امناي دولت قاهره است رفع كدورت و برودتي كه مابين دولتين بهيتين «4» بوده است اگر كسي نداند انصاف نكرده است. برادر مهربان ميرزا هاشم خان هم شب و روز مراقب و مواظب كارهاي خودش هست. حالا مي‌داند كه در دنيا چه خبر است.
راپرتچي‌هاي قرمساق هم كم‌كم حالا مي‌روند كه به طبيعت اوّل بشوند كه خبر است كه سركار امين الملك سفرشان دو سال طول خواهد كشيد. چرا ما مردمان مقعولي باشيم؟ اسناد تاريخي خاندان غفاري ج‌2 241 - 233 - نامه ميرزا جعفر[خورموجي] وقايع‌نگار به فرخ خان درباره فتح هرات و بدگوئي از حسام السلطنه در دربار ان شاء الله چند روز ديگر مژده گرفتن هرات را خواهم فرستاد ..... ص : 240
______________________________
(1). هرات در هفتم صفر 1273 به وسيله سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه فتح شد (مقدمه مرحوم دكتر حسين محجوبي اردكاني بر مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، ص 32). با توجه به تاريخ تحرير اين نامه ظاهرا وقايع‌نگار از فتح هرات بي‌خبر بوده است.
(2). مراد خوزستان
(3). در اصل: چكند
(4). مراد ايران و انگليس است.
ص: 242
بالذات جميع مردم مفسد و هرزه و باغرضند. جمعه غره ربيع الاول است كه چاپار روانه شده است و السلام 1273.

- 234- نامه‌اي ظاهرا از ميرزا جعفر خان وقايع‌نگار به فرخ خان بعد از بازگشت از اسلامبول‌

فدايت شوم خداوند ان شاء الله ورود مسعود سركار را بر مخلص مبارك و ميمون كند. بنده كه كامم از شيريني ادراك خدمت سركار نه چنان شيرين شده است كه بتوان گفت تلخي‌هايي كه در اين مدّت سفر در خدمت و صحبت شما داشتم همه از خاطر رفت مبارك باد منزل را. بيست گل از آن سوهان برشته معهود با يك كاسه نبات ارسال خدمت داشت.
امشب ان شاء الله بلاثالث بايد حرف زده بشود بعضي تفاصيل هست كه ثالث هيج مصلحت نيست «1». اگر امشب كسي بخواهد در خدمت شما باشد طفره بزنيد. عجالتا از بعضي خبرها اطلاع سركار لازم است.

- 235- نامه دوستانه به فرخ خان امين الملك بيست و هشت ماه سفر، كار يك شب و دو شب و ده شب نيست‌

نامه پس از مراجعت فرخ خان از مأموريت اروپا نوشته شده و فاقد تاريخ است. مرحوم محبوبي درباره اين نامه مرقوم فرموده‌اند:
«نويسنده ناشناس، شايد ميرزا جعفر خان وقايع‌نگار باشد كه در نامه به فرزندش ميرزا داود اشاره كرده است».
اي فداي تو هم دل و هم جان. اينكه مي‌بينم به بيداري است يا رب يا به خواب.
شما كجا و دوباره به طهران سهل است به ايران آمدن كجا. اين سركار شوكتمدار امين الملك است كه با كمال عزت و شوكت و احترام و عالم عالم التفات و مرحمت
______________________________
(1). به ظن قوي اشاره به دسايسي است كه در غياب فرخ خان، خصوصا از طرف ميرزا آقا خان نوري صدراعظم، در دربار ناصر الدين شاه عليه او به عمل مي‌آمده است.
ص: 243
شاهنشاه بهرام غلام وارد دار الخلافه مي‌شوند يعني چه زياد جاي تعجب حيرت است.
سبحان الله از آن سختي و شدّتي كه داشتند، الحمد لله از اين فرج و راحتي كه بهم رسانيدند. هرقدر شكر تفضّلات خداوندي را شما و مخلصين شما بجا بياوريد و بياورند اشهد بالله كه از عهده هيچ نمي‌توان برآمد و اگر به تفاصيل و حكايتهاي مدّت بيست [و] هشت ماه سفر [توجّه كنيم مي‌بينيم] كار يك شب و دو شب و ده شب نيست. شبهاي چهارده ساعتي زمستان بايد در دم بخاري و زير كرسي ان شاء الله تعالي با فراغت و آسودگي نشست و هي گفت. برادر مهربان ميرزا هاشم خان ادراك خدمت سركار را در كرج خواهد كرد. في الجمله بصيرتي از اوضاع و احوال اينجا و مقامات وزراي خمسه يا سبعه بهم خواهيد رسانيد. فردا كه ان شاء الله شرفياب خاكپاي مبارك شديد، با آن فطانت و ذكاوت و ادراكي كه در سركار سالهاي سال است كه ديده‌ام عيار كارها و قرارها خوب به دستتان خواهد آمد. حالا «همه چشميم تا برون آئي». در اين سفارت و رسالت بزرگ كه بحمد الله در كمال شايستگي رفتيد و با كمال آراستگي مراجعت كرديد، انصافا مايه رونق دين و شكوه دولت شده‌ايد. هزار گلو صحبتهاي كافي وافي بايد ان شاء الله در خدمت سركار بدارم. اينها همه حرف است فرزندي ميرزا داود به شوق دست‌بوسي سركار روانه شد، و السلام.

- 236- عريضه محمود نام به فرخ خان امين الدوله در بيان شرح‌حال آخوند ملا محمّد، معلّم تندخوي شاهزادگان‌

پشت نامه مهر بيضي متوسط به سجع يا اللّه المحمود 1263 و نوشته شده است: عريضه حضور مرحمت ظهور سركار شوكت و عظمت‌مدار خداوندگار اعظم امين الدولة العلية العاليه دام اجلاله شرف افتتاح رود.
تصدقت شوم از آنجا كه بر ذمّت چاكران صداقت‌كيش و اخلاص‌كيشان ارادت‌انديش لازم است كه همواره وجود ناقابل خود را بخاطر مرحمت ذخاير سركار عظمت آثار آن خداوندگار اعظم جلوه بروز دهند، لهذا اين بنده، به عرض بي‌عريضه مبادرت ورزيده، اولا هرگاه از احوالات نيكو علامات نوّابان شاهزادگان «1» عظام خواسته
______________________________
(1). در اصل: همه‌جا شاهزاده‌گان
ص: 244
باشيد از تفضّلات جناب باري و ميامن اقبال اعليحضرت اقدس همايون شهرياري روحنا فداه در نهايت صحتمندي مشغول درس و مشق خود مي‌باشند. معلوم است اين چاكر هم به‌قدر قوّه و امكان در خدمتگزاري و جان‌نثاري خود ساعي بوده و هستم.
ثانيا چون آخوند ملّا محمّد، معلّم سابق نوّاب والا روحي فداه پنج و شش سال مشغول معلّمي بود و به واسطه سودامزاجي و بداحوالي كه داشت در اين مدت نوّاب روحي فداه نه صاحب درس و نه مشق شده بودند، از آن جهت نوّاب والا روحي فداه در شهر از ديوانگي و سودامزاجي آخوند مزبور به خاكپاي مبارك اعليحضرت اقدس همايون روحنا فداه عرض كردند. در همان‌وقت حسب الامر مقرّر شد آخوند ملا محمّد را از معلّمي اخراج فرمودند و به جهت هردو شاهزادگان روحي فداه از قرار دستخط مبارك دو نفر معلم صاحب فهم با خط و ربط مرحمت فرمودند كه به تربيت و درس نوّابان شاهزادگان مشغول بوده باشند و الان مدت ده پانزده روز است كه به قاعده مشغول درس و مشق مي‌باشند.
و از بابت اينكه حسب الامر اين‌طور مقرر شده آخوند ملا محمد از راه ديوانگي راه اردوي همايوني را پيش گرفته، چند روز است در آنجا آمده است، چنانچه در آنجا شرفياب حضور بشود و از راه عداوت در خدمت سركار شوكتمدار خداوندگار اعظم عارض شده، جميعا محض كذب خواهد بود. از عرايضي كه به حضور مبارك مي‌نمايد معلوم خواهد شد كمال ديوانگي را دارد و در دينداري سست است. استدعا دارم گوش به عرايض كذب او نفرمائيد. عاليشان عباسقلي بيك تفصيل را به سركار خداوندگار اعظم دام اجلاله عرض خواهد كرد.
و اينكه بنده ارادت‌كيش به عرض اين فقره جسارت ورزيدم از جهت اين است كه دو سه دفعه صدمه كلي به نوّابان شاهزادگان عظام زده است كه جميع اهل اندرون و بيرون اطلاع دارند، اينها نيست مگر از بابت ديوانگي و سودامزاجي كه داشت. بنده هم از راه اينكه مبادا فردا مورد مؤاخذه شوم، اين فقره را خدمت سركار عظمت آثار خداوندگار اعظم عرض كردم مبادا بيايد و به عرايض خلاف مصدّع وجود مبارك شود.
ان شاء الله زماني كه به سلامتي و مباركي تشريف‌فرماي شهر مي‌شوند، دو نفر معلّمي كه حسب الامر مشغول درس و مشق مي‌باشند به حضور مبارك خواهند آمد و از فهم و خط و ربط ايشان مطّلع خواهيد شد كه چه‌قدر خوب مردماني هستند. چون واجب بود به جهت اطلاع عرض شد. استدعا به جواب عريضه بنده را سرافراز فرمائيد. زياده جسارت است.
ص: 245
در باب آن فهرست، خدمت جناب آقاي مستوفي الممالك مشرف شدم. فرمايش فرمودند بايد بيائي در اردوي همايوني و بنده بايد به اردوي همايوني بيايم. بعد از شرفيابي همچو مي‌دانم عمل فهرست بايد به مرحمت و التفات سركار خداوندگار اعظم دام اجلاله بگذرد. زياده استدعائي ندارم.

- 237- عريضه ميرزا علي «1» پسر قائم‌مقام فراهاني به فرخ خان تقاضاي توجّه‌

به خط خوش و به مهر «عبده علي الحسيني»
هو الله تعالي شأنه العزيز
فدايت شوم الحمد لله الذي اذهب عنا الحزن انّ ربنا لغفور شكور، شكر و سپاس نعمت و منّت خدا را كه از توجّه اعليحضرت همايون شهرياري روحي و روح العالمين فداه قلوب عامه ناس، از عالم و عامي، رعيت و نوكر، اقاصي و اداني اطميناني گرفت و حالت يأس كلّي كه اگر بيچاره [اي] عرضي داشت همه وقت ممكن بود به خاكپاي مبارك برساند و هيچ‌وقت ممكن نبود اولياي دولت را ملاقات نمايد، به اميد كامل تبديل يافت. چنانكه خداوند حكيم دانا زمام عباد را در قبضه اقتدار اشرف و افضل بندگان مي‌گذارد، سايه خدا هم به الهامات الهي كه قلب السلطان بين الاصبعين من اصابع الرحمن جنابعالي را كه به خدمت از همه پيشترند و به دانش از همه برتر و در آستان جلالت و عتبه سلطنت خود را از همه بهتر مي‌گيرند و بر خدم و حشم رأفت پدر و برادر دارند از جرگ چاكران اختيار فرمودند و منّتي بزرگ بر اين رحمت، به چاكران دربار
______________________________
(1). ميرزا علي پسر مرحوم ميرزا ابو القاسم قائم‌مقام شهيد صدراعظم معروف و مشهور محمد شاه قاجار و برادر كوچك ميرزا محمد بوده پس از اينكه قائم‌مقام را محمد شاه در سلخ صفر 1251 قمري كشت، دستور داد كه تمام فرزندان و بستگان او را در هر كجا كه باشند به فراهان برده در آنجا ساكن نمايند. در آغاز سلطنت ناصر الدين شاه و صدارت ميرزا تقي خان امير كبير همگي مورد عفو واقع شده از فراهان كه تحت نظر بودند آزاد گرديدند. ميرزا علي در سال 1274 ق به سمت استيفاء (عضو وزارت دارائي) تعيين شد. مدتي مستوفي خاصه (رئيس حسابداري دربار) و بعد مستوفي خراسان (متصدي امور محاسبات خراسان) و سپس در سال 1299 ق جزو وزراي دار الشوراي دولتي منسلك گرديد و در سال 1301 ق ملقّب به قائم مقام شد و در سال 1303 ه. ق درگذشت (شرح‌حال رجال ايران، 370/ 2).
ص: 246
همايون گذاشتند كه حدّش را ندانند و شكرش را نتوانند.
في الواقع تمكين مردم بر دو قسم است، يكي محض امتثال است، يكي از روي شايستگي و ميل خاطر و استحقاق است كه شخص رئيس را باكفايت و داناي در امور ملك‌داري دانند و باصداقت و خوش‌نيّت و پاك‌نيّت نسبت به خداوند نعمت كل و نوكر و رعيّت جزو شناسند. جنابعالي را از عهد خاقان مغفور و وليعهد رضوان مهد و شاهنشاه مبرور و اين دولت جاويد آيت‌خرد «1» و بزرگ اهل ايران ديده‌اند كه خدمات كليه كه عقول عقلا و اوهام حكما متحيّر بود به سهولت صورت داديد و به هيچ‌وجه عرض خدمت و وضع منّت نكرديد. جميع معموره اقاليم سبعه را سياحت فرموديد، اظهار خستگي ننموديد. خدمات و زحمات نوكرهاي دربار همايون را در خاكپاي مبارك جلوه داديد اظهار منّت نكرديد. زحمات كلّي براي مردم كشيديد اجرت نگرفتيد.
خلاصه اين است به هر دل و زباني برخوردم در اين ماه صيام مسرور و شاكر بوده است و عمده شكر مردم را در اين راه ديدم كه جنابعالي را داراي دو صفت نيك شناخته‌اند. اولا هركس را مي‌شناسيد و باطن و منظورشان را در اين طول زمان فهميده‌ايد، در خدمت سركار عالي ارباب غرض به تدليس و تلبيس نمي‌توانند كه زحمت و خدمت كسي را بپوشند. ثانيا حسن نيت سركار عالي را آزموده‌اند كه از خودتان غرضي جز انجام خدمت دولت و جلوه خدمت نوكر و آسودگي رعيت نداريد، لهذا با اطمينان‌خاطر مشغول خدمت مي‌شويد و از صميم قلب دعاگوي دولت هستيد.
بنده مخلص را عرضي كه در خدمت سركار است اين است كه با وجود دوري از خاكپاي مبارك و بيكاري نتوانستم در طهران توقف كنم و زيست نمايم.
خواب نه، بر خاك آستان توام سرچشم كجا آشيانه نيشتر آيد ناچار راه فراهان پيش گرفتم كه اين اطفال كوچك از گرماي طهران خلاص شوند.
از مردم آسوده هستم. با اين حال كه مالك شيئي نيستم و با چهارصد تومان مستمري سابق و چهل و دو نفر عيال در طهران گذران مي‌نمايم، باز هم مضايقه ندارند، محض خوش‌ذاتي كه بالكليّه مال جمعي ساده كه صد سال است از جد و پدر نمك‌پرورده بوده‌اند قطع نمايند [و] در خاكپاي مبارك اين حركت بنده را كه از راه بيكاري بوده است حمل بر بيكارگي نمايند.
در فراهان منتظر اعلامم. اگر خدمتي محوّل مي‌شود به دار الخلافه برگردم. اگر
______________________________
(1). در اصل: خورد
ص: 247
قابل دانند به اردو احضار فرمايند، در دار الخلافه به خاكپاي مبارك شرفيابي حاصل آيد.
ايام عمر و عزّت مستدام باد، امركم مطاع.

- 238- نامه نظام العلماء «1» به فرخ خان اين بنده غلام بي‌عقل و بي‌دين بيكاره نيستم‌

پشت نامه مهر مربع بزرگ به سجع «عبد الائمة النجباء نظام العلماء».
چون در نامه اشاره به اولاد ابي ذر كرده قطعا خطاب نامه به فرخ خان است.
هو مطاع معظم من گويا درين مدّت متمادي كه خدمت شما بندگي بهم رسيده است حقيقت و ماهيّت بنده و خوبي و بدي اين شرمنده به شما معلوم است. خداوند عالم مي‌داند كه حق احدي پيش من ضايع نمي‌شود و اگر تلافي نتوانم بكنم از عدم قدرت است. همان يك فرمايش شما موجب تحبيب شد و جناب صدراعظم حرسه الله به سر التفات آمده‌اند. خداوند عالم فرّ و شوكت دنيا و آخرت به شما كرامت فرمايد.
حقّا كه از اولاد ابي ذر صلي اللّه عليه و آله هستيد كه صاحب درجه تابعه ايمان بوده و عاشره ... سليمان وقوف او مرتبه ولايت است. خاكپاي نيكانم و خيرخواه مسلمانان.
درين مسئله كه از دولت شما شد التفاتي بفرمائيد كه التفات صدراعظم زياده بر اينها باشد. طالب احترام ظاهر هستم طمّاع نيستم.
در باب امر سفر كه اعليحضرت شاهنشاه حكم فرمودند كه در ركاب باشم طوري نشود كه صدراعظم ايّده الله و قتل اعدائه خيال كنند كه بنده خواهش كرده‌ام.
چنانچه وعده فرمودند بكنيد. اگر ميل دارند ايشان هم مرخص بفرمايند و اگر ميل ندارند او را حكم بفرمايند. تا به خدايي «2» كه عالم و آدم آفريد اگر هزار سال عمر بكنم در شب
______________________________
(1). به احتمال قوي مراد ميرزا رفيع طباطبائي نظام العلماء تبريز، ابن ميرزا علي اصغر است كه محمد حسن خان اعتماد السلطنه درباره او مي‌نويسد: «ميرزا رفيع طباطبائي نظام العلماء تبريز، از اجلّه افاضل آذربايجان است و تأليفي مطبوع دارد.» چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ج 1، ص 248، و نيز جلد دوّم همان كتاب ص 786 درباره نسبت وي، به نقل از انيس الادباء و الذريعه.
(2). اصل: تا بخدايي
ص: 248
تاريك در عالم خيال عدم رضاي ايشان را مثل كفر مي‌دانم. زحمت‌كش راه دولت و دين و حافظ اين مشيّت شيعيان است و شايد بسيار خدمتها از بنده برآيد. فضول نيستم ساكت و صامت هستم و اگر مرخص بفرمايند بسيار خدمتهاي حسابي به ايشان مي‌توانم بكنم.
باري مرا از مخلصين خود داند. اين بنده، غلام بي‌عقل و بي‌دين و بيكار نيستم.
و السلام.

- 239- توصيه آقا محمد باقر ظاهرا پدر آقا نجفي به فرخ خان امين الدوله درباره سوء سلوك نائب اردستان و توصيه سادات اردستان‌

پشت نامه مهر «عبده محمد باقر بن محمد تقي» و عبارت: يا خير الحافظين. ان شاء الله به شرف ملاحظه جناب جلالت و معدلت‌مآب قطب ملك امانت، مغيث الضعفاء، مقرب الخاقان امين الدولة العليه دام اقباله مشرف شود. اللهم بلغه.
هو المستغاث و هو الغيث
به عرض مي‌رساند كه به تقدير و مشيّت خالق قدير جلّت عظمته، در اين عصر و اوان، نظام و انتظام امور خلق ايران كه له الحمد غالب ايشان از جمله شيعيان مولاي متّقيان و معتقد وجود مسعود امام عصر صاحب الزمان عليه و علي آبائه آلاف التحية من الله المنّان و نوّر الله بتراب نعاله عيون اهل الايمان مي‌باشند، و حفظ و حراست عامه اهل ايمان از الطاف خالق انس و جان، مفوّض و مرجوع است به اعليحضرت ظل الله خلّد الله ملكه و سلطانه، و از جانب سلطان، به تقدير خالق جهان، توجّه در اصلاح امور اهالي امصار و رفع ظلم و تعدّي و اجحاف از ايشان مفوّض است به جناب قطب دايره امانت «1» آمنه الله تعالي عن شدائد الدنيا و الآخرة، و در اين اوان جمعي از اجله سادات عالي درجات محال اردستان كه به صحّت نسب و شرافت حسب معروف و موصوفند با جماعتي ديگر از خواص و عوام آن سامان در مقام تشكّي و تظلّم از سوء سلوك و تعدّي نائب اردستان، با كمال اميدواري به مرحمت و معدلت شاهنشاه
______________________________
(1). يعني امين الدوله
ص: 249
اسلام‌پناه اطال الله بقاه، روي به جانب معدلت جوانب نموده، و در آن بارگاه شفيعي كه در توجّه به عرايض ايشان در نظر گرفته‌اند اولا كسي كه موصوف است به يوتي الملك من يشاء و تنزع الملك ممن يشاء و ثانيا آن جنابي است كه در شأن او لولاك لمّا خلقت الافلاك ثابت است، و ثالثا حضرت ولايت‌پناه كه قسيم نار و جنّت است، و رابعا خليفة الله في ارضه كه نظام عالم دائرمدار وجود مسعود ايشان است و البته باوجود اين شفعاء كمال توجّه در اصغاء عرائض و اصلاح امور ايشان خواهند فرمود.
و چون جناب نجابت‌مآب، قدوة السيادة، جامع مدارج المحامد و السعادة، عمدة الحاج و نتيجة الاجله حاجي ميرزا محمّد علي زيد توفيقه از جمله خواص دعاگويان و دولتخواهان است و از اعزّه و اجلّه سادات رفيع الدرجات است، اين اقلّ خدّام شريف مستدعي توجّه و مرحمت كامل و اعزاز درباره ايشان مي‌باشد كه بعون الله تعالي مسرور الخاطر و مقضي المرام مراجعت نموده به دعاگوئي اشتغال داشته باشد. زياده زحمت نمي‌دهد. اطال الله بقاءكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
- 240- نامه ژول (رضا) ريشارد احتمالا به فرخ خان امين الدوله تقاضاي ملاقات‌

پشت نامه: گوشه بالا: عريضه و مهر مربع بزرگ با چهارگوشه بريده به سجع رضا ريشار «1»
هو الله تعالي شأنه
______________________________
(1). ژول ريشارد اهل فرانسه در زمان محمد شاه در تاريخ 29 اكتبر 1844 به ايران آمد. پس از ازدواج با دختري كرد و مسلمان رضا خان ناميده شد. زبان مادري ريشارد فرانسه بود. اما انگليسي و ايتاليايي و اسپانيايي و آلماني و لاتين مي‌دانست. ابتدا در تهران به تدريس زبان فرانسه پرداخت. وي نخستين كسي است كه اصول عكاسي روي صفحه نقره را به ايران آورد و نخستين بالون را در ايران ساخت و به هوا فرستاد و نخستين‌بار الكل را در ايران ساخت و باز براي نخستين‌بار كشتي بخاري كوچكي ساخت و در قصر محمديه نياوران در روز سلام در حضور درباريان به آب انداخت. پس از تأسيس دار الفنون معلم زبان فرانسه آنجا شد و تا پايان عمر يعني شوال 1308 هجري قمري در اين شغل باقي بود و سرانجام در يازدهم آن ماه درگذشت و در حوالي آب‌انبار قاسم خان بر سر راه تهران به شهر ري مدفون شد. (تلخيصي از تعليقات دكتر حسين محبوبي اردكاني بر كتاب المآثر و الآثار (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه)، به كوشش ايرج افشار، 671/ 2.
ص: 250
خداوندگارا اين بنده ديرين به واسطه جناب وزير دول خارجه از حضرت اقدس شهرياري روحي و روح العالمين فداه مرخصي گرفته در اين چهار روزه روانه فرنگستان مي‌باشد و لازم بود كه از بندگان آن خداوندگاري نيز اذن بگيرد. لهذا از بندگان عالي چنان مستدعي مي‌باشد كه وقتي را معيّن فرموده شرفياب شوم و بعضي از مطالب را به سمع قبول رسانم. چه عرض هريك از آن مطالب در حكم وجوب و حدّ لزوم مي‌باشد و از بندگان خداوندگاري ملتمس و مستدعي مي‌باشم كه هروقت را معيّن مي‌فرمايند، در جواب همين عريضه اعلام نمايند كه شرفياب شوم و مراتب را معروض دارم. امر بندگان عالي مطاع است و وظيفه مخلصات اتباع (امضاء به خط فرانسه رضا ريشارد)

- 241- نامه تاج الشعراء به فرخ خان امين الدوله از اصفهان‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل متوسط به سجع تاج الشعرا «1» 1282 نامه به خط نستعليق خوش نوشته شده و مربوط به مراجعت فرخ خان امين الدوله از تبعيد كاشان است.
هو فداي حضور عنايت ظهور مبارك شوم
دولت و دين وقف كلك و راي امين است‌منّت وافر خداي را كه چنين است زهي صبح فرّخ‌چهر ناصري‌مهر، فروغ زمين، نوربخش سپهر، كه از مشرق مهتري و بلنداختري، رايت صدق آيت بوذري برافراشت و به اشراق بهاگستر و تنفّس جان‌پرور، آفاق و انفس را منوّر و معطّر داشت.
______________________________
(1). تاج الشعراء ميرزا نصر الله اصفهاني متخلّص به «شهاب» فرزند محرم از شعراي دوره قاجاريه و از زنده‌كنندگان سبك خراساني است. به سال 1254 به طهران آمده مورد لطف و عنايت حاج ميرزا آقاسي ايرواني صدراعظم وقت گرديد و ملقب به تاج الشعراء شد. در زمان ناصر الدين شاه تهنيت‌ها گفته و انعام‌ها گرفته (سبك‌شناسي، ج 3، ص 349) به لطف دوست فاضل ميرهاشم محدث.
در نامه به «محرم لاابالي» اشاره مي‌كند كه با توجّه به نام پدرش «محرم» احتمال دارد تخلّص ديگرش باشد و يا اينكه تخلّص ديگرش را مجرم بدانيم.
ص: 251 باش تا روز دولت افروزدكين لطايف هنوز از سحر است مژده طلوع نيّر اقبال، از تتق كرامت و رجوع به افق استقامت و استدامت قلب مرده را روح و خاطر پژمرده را از قيد غم ديرينه فتوح داد و مرهم به سينه مجروح نهاد.
سبّوح كه هنگام صبوح دگر آمدشب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد المنّه للّه الملك العلّام كه اقاليم جهان خاصه دار الملك اصفاهان كه موصوف و مسمّي به نيم‌عالم است مسلّم آن سيف و قلم شد و اين كمينه غلام كه از قديم الايّام به حريم حضرت خداوند كريم‌زاده الله تعالي عزّا و نعما از روي طبع و عادت سلام ارادت و استلام عبادتش بام سعادت را مسلّم است بين الاعلام علم گشت.
هركه به مهر تو علم كرد راست‌كين ز سپهر و مه و سيّاره خواست اينك ذائقه را از شوق موائد عديده موجوده آغاز نازونوش است و ناطقه را از ذوق محامد جديده محموده، اوّل آواز و خروش.
بوي گل آورد نسيم بهاربلبل بيدل ننشيند خموش چنانچه كه در بهار سال گذشته كه غبار عين الكمال في الجمله دامنگير گل اقبال گشت، بلبل طبع شكسته‌بال از وظيفه چاكري يعني نغمات لطيفه مدحيتگري و كلمات شريفه ثناگستري نگذشت. ناي بلبل نتوان بست كه بر گل نسرايد.
نهايت رعايت و دقت و عدم رضايت خاطر عنايت ظهور در ايثار جواهر و زواهر به بزم حضور چاكر را معذور و محذور داشت، ولي در مجالس و محافل اكابر و افاضل از عرض ثناي جميل و ذكر مفاخر و فضايل آن فخر اواخر و اوايل كالاي الفرض و النوافل خود را به هيچگونه فارغ و غافل نمي‌گذاشت، الحاصل:
ذكر تو از زبان من، ياد تو از ضمير من‌چون برود كه رفته‌اي در رگ و در مفاصلم كذلك در خزان سال گذشته و معاودت سالك از دار الخلافه كه در طي مسالك طلب يكران مجاهدت مي‌راند و با صد شور و طرب در زير دو لب مي‌خواند:
ببوي آنكه شبي در حرم بياسايندهزار باديه سهل است اگر بپيمايند مقصد جز اين نبود كه آن كعبه مقصود جان را در دار الايمان كاشان زيارت و به عرض قصيده شكرانه جسارت و قلب ويرانه را عمارت به فرخ‌لقاي خداوند امين كافي تلافي يك عمر خسارت كند. نقش قلم تقدير منافي رقم تدبير برآمد و قلمرو وصال در خط تسخير نيفتاد و صورت آمال در حجاب تأخير ماند.
مانع آنكه آن اوقات، ييلاقات خاصه موقف حريم عالي خدايگان كريم جليل بود
ص: 252
و محرم لاابالي از حوالي حرم خليل با كام محروم و دست خالي گذشت و روزگار بخيل عبد ذليل را به خارستان مغيلان دليل گشت.
فرياد من ز طارم گردون گذشت و نيست‌امكان آنكه زحمت آن آستان دهد خاتمه داستان گواه عاشق صادق در آستين باشد. قصيده مقدّم و ثاني را هردو به آستان عالي ارسال داشت و عرض قصيده فريده امسال را، و هي جريدة العزّ و الاقبال و مدلولة الصدق العقيدة بالغد و الآجال در عهده وقت وصول به دولت وصال واگذاشت.
مرا به گوش تو بايد حكايت از لب خويش‌دريغ باشد پيغام ما به دست رسول زياده جسارت نمي‌كند.

- 242- نامه ابو طالب خان نائيني ظاهرا به فرخ خان امين الدوله از لرستان توصيه نصر الله خان‌

بنابه تشخيص مرحوم محبوبي نامه ظاهرا از ابو طالب خان نائيني وزير لرستان است. پشت نامه مهر بيضي‌شكل كوچك به سجع ابو طالب الحسيني.
بندگان‌پناها عاليجاه نصر الله خان كه چند سال در خدمت مرحوم مغفور احتشام الدوله اسكنه الله في الجنّة بود- اينكه همشيره او زوجه مرحوم ميرزا علي خرم‌آبادي بود و محاسبه با ورثه داشت به لرستان آمد، و اينك در مقام مراجعت است.
چون مرحمت بندگان عالي را درباره كمترين مي‌داند، خواهش نمود كه در باب او استدعايي نمايد كه مشار اليه را در سلك چاكران آستان خود درآورد. چون از احوال او اطلاع دارم كه باعقل و هوش است، و هرزه و خطاكار نيست، برحسب اظهار او استدعا كردم. در آن مدت خدمتگزاري مرحوم مغفور به طرز ادب و عقل و صداقت حركت كرد.
هرگاه چاكري او مقبول بيفتد، طوري باشد كه در ظلّ رأفت و مرحمت بندگان عالي بتواند از دار الخلافة الباهره راه برود و گذراني بكند. در الشتر در 26 ربيع الاول جسارت شد.
ص: 253

- 243- نامه حسام السلطنه سلطان مراد ميرزا حاكم خراسان به فرخ خان امين الدوله فهرست عرايض مردم خراسان شكار جاجرود علي الحساب موقوف است و نمي‌رويم!

اشاره

جناب امين الدوله دام اقباله اعليحضرت اقدس اعلي روحي و روح العالمين فداه تشريف‌فرماي جاجرود هستند و مقرّر فرمودند در نهم در جاجرود شرفياب شده و مرخصي حاصل كرده از آنجا روانه خراسان شود. مطالبي چند از بابت خراسان و عرايض مردم هست كه فهرست كرده‌ام به نظر مبارك برسانم، زحمت مي‌دهم كه شما به خاكپاي مبارك عرضه داريد كه فهرست عرايض را قبل از تشريف‌فرمائي جاجرود، به نظر همايون رسانيده در جاجرود به حضور همايون مشرّف سازيد.
از بابت جعفر قلي ميرزا هم به اصرار تمام و جمعي از اعمام و اقوام كاغذي خدمت آقاي مستوفي الممالك دام اقباله در خصوص زيادي مواجب او عرض كردم. آن كاغذ اصل عقيده خودم نبود. شما مي‌دانيد كه حالت اصرار و ابرام مردم طهران تا چه مرتبه است. گزارش مشار اليه همان است كه آن روز در حضور شما به خاكپاي مبارك عرض كردم و ابدا خيال بردن او را به خراسان ندارم. لكن از بابت اينكه سركار شاهزاده محمّد ولي ميرزا «1» از من نرنجد لازم است كه شما برحسب امر همايون دو كلمه بنويسيد كه او را از رفتن خراسان مأيوس كنم كه ديگر از من، جمعي وسايط او نرنجند.
از بابت حكومت ميرسليمان خان خوافي و نيابت پسر صارم الملك، آن روز تفصيلي خدمت شما زحمت دادم و گفتم چون مشار اليه بايد همراه من بيايد خواهش دارم كه عرض او را هم به خاكپاي مبارك بكنيد و فرمان مبارك در حكومت ميرسليمان خان و نيابت پسر صارم الملك صادر نمايند كه ... همراه من بيايد. خلاصه در باب جعفر قلي ميرزا كاغذي كه به جناب مستوفي الممالك نوشته‌ام عرض مرخصي او را به خراسان نكردم لكن اينقدر شعور دارم كه خلاف آنچه را كه حضورا به خاكپاي مبارك
______________________________
(1). محمد ولي ميرزا شاهزاده‌اي درس‌خوانده و اهل علم بود كه در آغاز سلطنت ناصر الدين شاه كه پير شده بود مأمور اقامت در سراي مهدعليا شد تا مراقب ورود و خروج اشخاص به آنجا باشد و كسي بدون اجازه او با مادر شاه ملاقات نكند. (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 533/ 2).
ص: 254
كرده‌ام نكنم. اگر فرصتي كرديد مراتب را به خاكپاي مبارك اعلي عرضه دارم. زياده چه زحمت دهم، و السلام.

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

شكار جاجرود علي الحساب موقوف است و نمي‌رويم. فهرست حسام السلطنه را روز شنبه به نظر برساند. شاهزاده ان شاء الله روز پنج‌شنبه برود، فرمان ميرسليمان خان را بنويسند.

- 244- نامه يكي از خانمهاي خانواده سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه به فرخ خان امين الدوله توصيه عمّه‌زاده‌اش محمد كاظم ميرزا

نويسنده ناشناس است. نامه مهر و تاريخ ندارد ولي ظاهرا مربوط به سالهاي 1284 تا 1288 است.
يا هو
خدمت جناب امين الدوله سلام مي‌رسانم، جوياي سلامتي مزاج شريف هستم ان شاء الله ملالي نداريد و مشغول زحمت‌هاي ما هستيد. از بابت امر خير، باري بعد از تعارفات شما را زحمت و قسم مي‌دهم به سر مبارك قبله عالم و به دوستي‌هايي كه با نواب والا داريد، كار محمد كاظم ميرزا را صورت بدهيد. طوري بفرمائيد كه از قرض بيرون بيايد. چون دوبار به حضور مبارك شاه عرض كرد [ه] است رجوع به شما فرمودند. خدمتي پيدا بكنيد. چون دانسته است محبت شما به خاندان «1» حسام السلطنه زياد است مرا شفيع كرد [ه] است. پسرعمه بند [ه] است. اگر محبت كرديد خيال بكنيد مرا تا قيامت ممنون كرديد. گويا خيال خودش اين است با صاحب ديوان «2» به اصفهان برود، ديگر مختارند. غرض خدمت است، هرجا هرطور كه مصلحت بدانيد خوب است، زياد زحمت نمي‌دهم.
______________________________
(1). اصل: خانه‌دان.
(2). ميرزا فتحعلي خان صاحب‌ديوان، بنابه نوشته مرحوم بامداد (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 71) در سال 1284 ه. ق كه مسعود ميرزا يمين الدوله (ظل السلطان) حاكم اصفهان شد صاحب به سمت وزارت و پيشكاري (معاونت) او تعيين شد و در اوايل 1286 قمري خودش مستقلا به حكومت اصفهان منصوب گرديد و تا 1288 درين سمت باقي بود.
ص: 255

- 245- عريضه فرج الله از زيردستان سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه ظاهرا به فرخ خان درباره گرفتاري مالي خود

پشت نامه مهر كوچك به سجع «فرج الله»
تصدقت گردم از زمان مرخصي از فرح‌آباد «1» از فيض حضور آفتاب ظهور كه به عرض عريضه جسارت نورزيده تا ايّام توقف جناب جلالت‌مآب عالي در كاشان به ملاحظه آنكه مبادا ازين فقره راضي باشند جسارت نرفت، و از هنگام حركت به دار الخلافه تاكنون فلاكت و كسالت فدوي بحدّي رسيد كه از هيچ زماني به خاطر ندارم.
اگرچه به عسرت و مشقّت در دربخانه سركار نوّاب اشرف والا حسام السلطنه روحي فداه، درين بيست سال عادت و خوئي كرده‌ام، ليكن درين سال در فارس توالي هموم و توارد غموم از خارج و داخل مافوق نداشت، تا درين اوقات كه اخبار مسرّت‌آثار از تلگراف رسيد كه دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد. «2» قالب پژمرده را روحي و قلب افسردگان «3» را فتوحي داد. خداي تعالي آگاه و ضمير منير گواه است كه ازين خبر چه حالتي و شعف و سروري دارم.
اين معني بر همه واضح است كه ارادت كيش از اهالي كاشان از عشيره و قبيله و خويش و بيگانه حال قريب بيست و پنج سال است، هجرت گزيده و رشته الفت بريده بجز درگاه عاليجاه ملجأيي و غير از شخص متعالي سركار كه ملاذ بي‌كسان و چاره‌ساز بيچارگان است پناهي ندارم. با اين حالت هرچه درين سال سوختم و ساختم حق داشتم.
منّت خداي را كه تير دعاي خستگان و درماندگان را به اجابت مقرون فرمود. بازاء شكر اين نعمت بر جنابعالي واجب و لازم داشت كه به موميائي مراحم و الطاف شكستگي، كار ارادت‌كيشان را اصلاح فرموده مستدعي اصلاح دو فقره عرض هستم.
اوّل آنكه در سنه ماضيه كه مردم گرفتار نار هاويه بودند مواجبي كه از مرحمت‌هاي بي‌نهايت عالي در حق فدوي برقرار بود مقطوع شد. بعد از دوندگي زياد و
______________________________
(1). احتمالا فرخ‌آباد ملك شخصي فرخ خان است كه كاتب نقطه آن را انداخته (... شاهزاده مسعود ميرزا كه به تهران بازمي‌گشت از كاشان عبور كرد و به ديدن امين الدوله در ملك شخصي او در «فرّخ‌آباد» رفت (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، ص 10).
(2). اشاره‌اي است به عزل ميرزا آقا خان نوري صدراعظم.
(3). در اصل: افسرده‌گان.
ص: 256
خرابيها، توسّط سركار نواب والا حسام السلطنه روحي فداه دويست تومان نقدي برقرار و بيست پنج خروار خانواري را قطع نمودند. از جناب‌عالي مستدعيم كه اين بيست پنج در دستور العمل هذه السنه فارس، از جناب جلالت‌مآب آقا مستوفي خواهش فرموده كه ثبت فرمايند.
عرض ثاني آنكه بر جنابعالي واضح است كه درين بيست پنج سال نوكري دربخانه نوّاب اشرف والا حسام السلطنه روحي فداه اغلب و اكثر اوقات گذران فدوي به فروش ملك و مال گذشته و اكنون مال و ملكي باقي نمانده كه بتوانم از عهده قروض نوكري برآيم. يا از نواب اشرف والا خواهش فرمايند كه فكر درستي و قراري در كار فدوي داده كه گذرانم بشود، يا اذن مرخصي داده كه ان شاء الله تعالي شرفياب حضور مهر ظهور شده لقمه‌ناني كه از تصدّق جنابعالي در همان دستگاه حاصل شود بهتر از هزار نعمت مي‌دانم. در فدويّت و ارادت‌كيشي خود اصلاح اين دو فقره، همراه همين چاپار مستدعيم. امره العالي مطاع.

- 246- عريضه ابو القاسم نام به فرخ خان امين الدوله اغتشاش كاشان‌

پشت نامه مهر بيضي متوسط به سجع «عبده الراجي ابو القاسم 1276» و عبارت «عريضه به نظر فيض منظر بندگان جناب جلالت‌مآب اجل اكرم خداوندگار معظم امين الدوله العليه ادام اقباله العالي مشرف شود»
تصدقت شوم تفصيل روز عاشورا را مجملا خدمت سركار لسان الملك «1» معروض داشته‌ام، يقين تا حال به عرض جناب‌عالي رسانيده‌اند. تفصيلش اينست كه در روز هشتم محرّم حضرات سرسنگي علم خود را به عادت سنوات سابقه به دار الحكومه بردند. قريب به آنجا به جريده پنجه‌شاهي برخوردند نزاعي اتفاق افتاد و شش نفر سرسنگي زخمها خوردند. جمعي سرودست شكسته‌شده مراجعت كردند. خيال
______________________________
(1). مراد ميرزا محمد تقي مستوفي (لسان الملك سپهر) فرزند آخوند ملا محمد علي كاشاني است كه در 1207 ق. ه. در كاشان متولد و در 17 ربيع الثاني 1297 ه. ق در تهران درگذشت و در 1298 پسر بزرگش ميرزا هدايت الله مستوفي ملقّب به لقب پدر خود لسان الملك شد. لسان الملك اوّل صاحب كتابهاي ناسخ التواريخ و براهين العجم در فن قافيه است (تخليص از شرح‌حال رجال ايران 319/ 3).
ص: 257
شورش و آمدن به دار الخلافه و شكايت [به] عاليجاه ميرزا احمد خان را داشتند. فدوي جان‌نثار، نظر به ارادت و عبوديت فطري كه داشته و دارم آنها را خواسته به هزار زبان ازين صرافت منصرف نمودم.
سركار آقايي نصر الله خان «1» مد ظلّه مستحضر شده آنها را احضار فرمودند و اميدواري دادند كه بعد از قتل و ختم، مؤاخذه و تنبيه خواهم نمود. در كمال اميدواري فردا علم و طوق خود را به ميدان سنگ بياورند و تا صبح عاشورا دو تعليقه به خط خود مرقوم داشتند و صراحتا حكم فرمودند كه بايد دسته سرسنگي را به بازار بفرستي و از كسان خود هم همراه آنها بنمائيد.
لهذا فدوي باكمال اكراه از مداخله در چنين امور، فدوي‌زادگان فرج الله و احمد را هم حسب الحكم همراه نمودم. رفتند و علم را در ميدان سنگ از حضور سركار آقايي معزّي اليه گذرانيده به محلّه فرستادند، و به عادت معهوده، كلّ مردم كاشان در حواشي بازار مهيّاي عزاداري تعزيه بزرگ نشستند.
در آن حين، علي اصغر بيك كه منسوب حاجي سيّد اسد الله لاجوردي است، با محمّد صادق بيك از منزل حاجي سيّد اسد الله، صد قدم جلو تعزيه، به حضرات لاجوردي رسيده متعرّض اشخاصي كه از سرسنگ و سرپله در بازار نشسته بودند شدند كه چرا جلو تعزيه نشسته‌ايد.
كل‌محمد هراتي با قداره و چماق و محمّد صادق بيك با چوبي كه در دست داشت به اشاره و تحريك لاجورديها در كمال شدّت سرسنگي و غير را جلو انداخته سر و دست شكستند و به طرف ميدان سنگ مي‌دواندند.
از آن طرف هم عاليجاه ميرزا احمد خان با جمعي آمدند. حضرات سرسنگي از واهمه آنكه گرفتار و مثل دو روز قبل زخمدار شوند برگشتند و شورش عام شد. چندين نفر از سرسنگي دست و سر شكسته شد. جزئي صدمه چوبي هم در ميان هجوم عام به سر محمد صادق بيك رسيد.
به سر مبارك بندگان عالي قسم است كه از آن طرف به هيچ‌وجه خيال فساد و نزاع
______________________________
(1). ميرزا نصر الله خان فرزند ارشد فرخ خان امين الدوله- «سپهسالار از امين الدوله به عنوان رقيب احتمالي مي‌ترسيد و خواستار دوري از پايتخت بود. در سال 1282 ه. ق (1865 م) به وي تكليف گرديد كه پيشكار وليعهد در آذربايجان يا فرمانروائي خراسان يا فارس را قبول كند. امين الدوله به ملاحظاتي نپذيرفت و تقاضاي رفتن به كاشان را نمود. در ضمن ميرزا نصر الله خان فرزند ارشد او، حاكم كاشان شد (مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، 1344 ص 10). وقوع حوادث مربوط به اين نامه، در ارتباط با حكومت ميرزا نصر الله خان در كاشان است.
ص: 258
نداشتند. از تحريك و تمهيد لاجوردي چنين اتفاق رخ نمود. بنده‌زاده فرج الله هم به سر مبارك سيد الشهداء عليه السلام قسم است كه ميانجي‌گري كرده و به‌قدر قوه كوشش نموده كه فتنه را بنشاند و در خدمت سركار آقايي نصر الله خان مدّ ظله به حسن اقدام و درستي عمل اظهار خدمت و دولتخواهي نمايد. و يقين مي‌دانم كه اگر فرج الله در ميانه طرفين نبود فتنه [اي] بزرگ برپا مي‌شد، بلكه چندين قتل اتفاق مي‌افتاد.
حضرات لاجوردي، نظر به آن مشاجره كه در فقره اسحق‌آباد، چند روز قبل در مجلس حكومت با فرج الله كرده بودند، ميداني وسيع به دست آورده به تهيه اسباب فتنه و فساد پرداختند. و در بالاخانه ميدان سنگ و از آنجا در مجلس دار الحكومه، علي رؤس الاشهاد همه روزها نسبت به سركار آقايي نصر الله خان مد ظله نهايت جسارت و خشونت و نسبت به فدوي هزارهزار بدگوئي و نامربوط مي‌گويند.
فدوي خواستم به دار الحكومه شرفياب حضور شوم و حقيقت حال را حالي نمايم، به آن ملاحظه كه حضرات لاجوردي با وجود آنكه هيچ صدمه نخورده بودند خيال فضاحتي دارند و طالب فتنه و فساد هستند، اگر حاضر شوم بدگوئي خواهند كرد، سكوت كنم تفضيح مي‌شوم، درصدد برآيم فتنه بزرگ‌تر مي‌گردد، شرفياب نشدم. دو عريضه نوشتم آدم فرستادم برات و بنه حاصل كردم قسم ياد نمودم كه هرگز در ولايت طالب و دخيل اينگونه امر نبوده‌ام.
امروز هم من باب اطاعت امر سركار، كسان خود را همراه سرسنگي نمودم، خيال مفسده و نزاع هم نداشتند. به دليل آنكه حضرات سرسنگي از بابت زخمها و صدمه‌هاي روز هشتم محرم، عاليجاه ميرزا احمد خان را مدعي خود مي‌دانستند و فرج الله حضرات لاجوردي را بواسطه نزاع پيش از محرم خصم خود مي‌شمرد، در اول ورود بازار با ميرزا احمد خان رخ‌به‌رخ شدند، با سلام و عليك و تعارف گذشتند كه در آخر كار هم كه نزاع برپا شد تا حدي از لاجوردي هم متعرّض نشدند. پس معلوم مي‌شود كه ازين طرف خيال خدمت داشته‌اند، نه خيانت.
خلاصه يقين مي‌دانستم كه سركاري آقايي نصر الله خان، نظر به اينكه خودشان فدوي را به اين عمل فرموده‌اند، راضي نخواهند شد كسان فدوي بدنام شوند. و در حقيقت اگر يك دفعه مي‌فرمودند مي‌گفتم كسان فلان‌كس همراه باشند. محمد صادق بيك خوب نكرد خود را ميان معامله حيدري [و] نعمتي روز عاشورا و هجوم عام انداخت، امر مي‌گذشت.
روز ديگر هفتاد نفر سرسنگي و سرپله [اي] را اسم نوشتند. رأس رئيس همه را
ص: 259
كسان فدوي قرار دادند، و از مزارع چهار دروازه كاشان عمله خانه‌كوب احضار كردند، و در مجلس عام فرمودند اول خانه فلانكس و بعد خانه‌هاي سايرين را خراب مي‌كنم. به نوعي اين مضمون در كلّ شهر منتشر شد كه علما و اعيان به دار الحكومه حاضر شدند و تا يك ساعت بعد از ظهر هزار مضمون از سوء خاتمه اين عمل گفتند تا سركار آقايي نصر الله خان ازين خيال گذشتند.
مختصر آنكه بحق خدا و به سر مبارك سركار عالي قسم كه اين فدوي و كسانم هميشه جز دولتخواهي و جان‌نثاري خيالي نداشته و نداريم. و هرقدر فكر مي‌كنم كه جهت بي‌التفاتي سركار آقايي نصر الله خان به اين شدت نسبت به فدوي چيست نمي‌دانم. با آن همه التفاتهاي جناب‌عالي و سفارش شفاهي كه فرموديد چگونه است كه راضي به هتك آبروي چندين ساله فدويان شدند. مثلا هفتاد نفر را از سرسنگي و ساير محلّه‌ها سرنويس كرده‌اند، اسم هيچ‌يك را نمي‌برند و صريح مي‌فرمايند پسرهاي فلان‌كس سر آدم پادشاه را شكسته‌اند، سهل است مثلا محمد صادق بيك در وسط بازار در حضور خودشان و پنجاه نفر اعيان ولايت با قمه زخم منكر به شخص كاسب مي‌زند و سرش را مي‌شكافد، روز ديگر آقا ميرعبد الغفور ارمكي زخم‌دار را در خانه آقايي حاجي ملا محمد مي‌برد كه بگو ميرزا فرج الله زخم بر سر من زده، مدعي انكار مي‌كند، سركار معزّي اليه نمي‌فرمايند اين چه حركت است مي‌كني.
علي اصغر بيك را سادات لاجوردي تحريك مي‌كند، روزي يك مرتبه باكمال تشدّد و فضاحت مطالبه پنجاه نفر الواط سرسنگي را از فدوي مي‌كند. به او نمي‌فرمايند فلان‌كس لوطي‌باشي نيست يا لوطي‌بگير نمي‌باشد، و هكذا هر ساعتي يك نوع بي‌التفاتي مي‌فرمايند، و هرقدر تأمل كرده‌ام كه سبب چيست نمي‌فهمم، مگر آنكه آقا مير [عبد الغفور] ارمكي و سادات لاجوردي شب و روز دور ايشان را گرفته‌اند و ايشان را به اين راه مي‌دارند.
فرج الله كه همه ساله مقرّري و مستمري از سركار عالي دارد، و هميشه به آن خيال است كه در خدمت سركار اظهار جان‌نثاري و نمك‌شناسي بكند، بي‌جهت بايد مقصر و سياه‌رو باشد. ديگر حكم از سركار عالي است.

- 247- نامه يكي از فرزندان خردسال ناصر الدين شاه به فرخ خان امين الدوله‌

اشاره

ص: 260

تقاضاي وساطت براي گرفتن حكومت «1»

جناب امين الدوله را زحمت مي‌دهم كه اوقات توقف در شمران كه محض خلوص عقيدت و صداقت در تشويق ما كوشيده و به درس و مشق ما رسيدگي «2» مي‌نموديد، وعده ظهور و بروز خدمات خود را در شب عيد مي‌داديد كه به خاكپاي مبارك عرض شود كه از توجّه خاطر همايون مثل ساير شاهزادگان داراي ايالت و حكومت گردم.
و حال كه گويا ملتزم ركاب مبارك در سفر [مي] باشم، اگرچه دقيقه [اي] ملتزميّت ركاب همايون را به هزار مثل ايالت و حكومت نمي‌توان داد امّا به بعضي جهات دلتنگ و طالب ايالت و حكومت هستم و در السنه و افواه نيز اشتهار دارد و ايالت و حكومت هم لازم دانسته كه به آن جناب زحمت بدهم كه از خاكپاي مبارك استدعاي حكومت و ايالتي به جهت ما نموده باشيد.

- 248- راجع به وضع مالي آشفته آذربايجان‌

به مهر «عبده الراجي ابو القاسم الحسيني». پشت نامه: «جناب جلالت و عظمت نصاب قبله‌گاهي امين الدوله العية العاليه ملاحظه فرمايند 8642». تاريخ تحرير نامه با توجّه به زيرنويس، بايد بعد از محرّم سال 1275 قمري باشد.
قبله‌گاها هنگام مأموريت مخلص [در] آذربايجان، قرار امورات و دستور العمل كلّ مهمّات بنده، به كفايت الطاف خاصه و اشفاق كامله سركار جلالت‌مدار عالي شد و قبول اين شغل برحسب فرمايش مشفقانه سركار گرديد. اكنون نيز با عرض صادقانه، استعلاج درد بي‌درمان اين ولايت را از توجّه سركار عدالت‌مدار عالي مي‌نمايم. الحمد لله بصيرت تام، سابقا و لاحقا، به وضع آذربايجان داشته و داريد كه هر سال از بيست و سي هزار تومان متجاوز، نكث ماليات اين مملكت بود.
پيشكاران سابق به جهت جلب منفعت خود و اداي مخارج ديواني و راه انداختن
______________________________
(1). به نظر مرحوم حسين محبوبي اردكاني شايد ظل السلطان باشد (؟) خط، ناپخته و كودكانه است ولي معلوم است كه متن نامه ديكته شده است.
(2). در اصل: رسيده‌گي
ص: 261
اخراجات لازمه شغل و منصب، فروعات و استصوابات و صادرياتي در هر ولايت قرار داده و در مقابل آن همه بدعت و تعدّي، مبلغي بجهت مقرّري حكّام و مباشرين و مخارج اتفاقيّه ولايتي و كسر و شكست ماليات و مخارج اهل دفتر و گذران مستوفيان آذربايجان قرار داده تتّمه را به مخارج پيشكاري و ملزومات شغل و منصب خود مي‌رساندند. نتيجه عمل و ثمر تعدّيات خود را برأي العين مشاهده كردند.
غايت آمال مخلص اين بود كه امسال بار سنگين بدعت و خلاف ايشان از دوش فقراي اين ولايت كه مبتلاي درد قحط و غلا و پريشاني و شكستگي هستند برداشته شود، تحصيلات نيكنامي مخلص در خدمتگزاري ديوان اعلي مبدّل به بدنامي نگردد، عكس مأمول مخلص بعمل آمد. امروز جناب مستوفي الممالك «1» دستور العمل ماليات و فروعات آذربايجان را كه فرستاده‌اند، مبلغ گزافي به اسم فروعات و تفاوت عمل و صادريات، ابواب جمع نموده، در مقابل آن، قسط به جهت تحويلداران ديواني معيّن كرده، فرمان همايون صادر نموده، محصّل فرستاده‌اند. نمي‌دانم به تصديق كدام صاحب سررشته معتبر اين قراردادها را داده‌اند. خدا مي‌داند اكثر آنها نه معمول امين الدوله «2» سابق و نه مرسوم وزيرنظام «3» و سردار قلي بوده است و آنقدرها هم كه معمول كرده
______________________________
(1). ميرزا يوسف مستوفي الممالك (1303- 1227 ه. ق) در تاريخ تحرير اين نامه پس از عزل ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله از صدارت و بركنار شدن ميرزا كاظم خان (نظام الملك) پسر ميرزا آقا خان از وزارت ماليه به شغل سابق خود كه وزارت ماليه باشد، برگشته بوده است.
اين توضيح نيز خالي از فايده نيست: وقتي ميرزا آقا خان نوري به صدارت رسيد، چون مي‌خواست در تمام كارها نماينده‌اي داشته باشد ميرزا كاظم خان پسر بزرگ خود را در سال 1268 هجري قمري به لقب نظام الملكي (كه بعد از خواجه نظام الملك طوسي وزير معروف و مشهور الب ارسلان و سلطان ملكشاه سلجوقي به كسي داده نشده بود) ملقّب و در سن 22 سالگي، او را در حقيقت وزير ماليه كرد. و وزارت لشكر را به ميرزا داود خان پسر دويّم 15 ساله ديگر خود واگذار نمود. ميرزا يوسف مستوفي الممالك كه اوضاع را چنين داد چندي در تهران بود و بعد به آشتيان اراك قصبه مسقط الرأس نياكان خود رفت (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 4 ص 478).
(2). به احتمال قريب به يقين مراد عبد الله خان امين الدوله پسر حاج محمّد حسين خان صدراعظم اصفهاني است. محمد حسين خان در سال 1228 ه. ق وزارت استيفاء (دارائي) را به پسر خود عبد الله خان كه بيگلربيگي (حاكم) اصفهان بود واگذار نمود و عبد الله خان از اين تاريخ وزير استيفاء يعني مستوفي الممالك و بعد ملقّب به امين الدوله گرديد (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 278).
(3). ميرزا فضل الله وزيرنظام نوري برادر بزرگ و اعياني ميرزا آقا خان نوري است. در سال 1268 كه ميرزا آقا خان صدراعظم ناصر الدين شاه شد، از جمله كارهاي وي يكي اين بود كه ميرزا فضل الله حاكم قم را ملقّب به وزيرنظام كرده او را به وزارت نظام آذربايجان (رياست دارائي ارتش) روانه كرد و بعد به سمت وزارت و پيشكاري حمزه ميرزا حشمت الدوله والي آذربايجان منصوب گرديد. در سال 1273 نيز كه اردشير-
ص: 262
بودند، خرجي در مقابل از قبيل حق الحكومه حكّام و مواجب مباشرين و خرج محصّلين و مأمورين خدمت و مخارج دفتريان آذربايجان قرار داده بودند، تتمه را خود ضبط و صرف لوازم شغل پيشكاري مي‌نمودند.
حال مبلغ گزاف زياده بر عمل معمول ايشان افزوده و مخارج آن را قدري كسر و قدري را ... نوشته‌اند. تفاوت اين معامله قريب شصت و هفتاد هزار تومان مي‌شود. اگر بخواهند اين تنخواه را دوباره به مؤدّي‌هاي آذربايجان، با اين حالت قحطسالي و تنگدستي و ابتلاي پريشاني تحميل نمايند، فوق طاقت مردم خواهد بود، و در صورت مطالبه بالقطع و اليقين از پيش نخواهد رفت. و اگر بالصراحه به خاكپاي جواهرآساي همايون عرض كنم كه ترحّم و تفضّلي شامل دارند، دور نيست كه تصوّر شود مي‌خواهم ضرر به ديوان برسانم و متّهم بر جلب نفع خود و سدّ راه مداخل ديوان اعلي خواهم گشت، و عرض خواهند كرد به خلاف ملاحظه صرفه ديوان، عرض و استدعا كرده است، و حال آنكه البتّه از داخل و خارج شنيده‌ايد نفع و ضرر و خير و شر اين ولايت ربطي به مخلص ندارد. چون هرروز طرف خطاب ديوان اعلي و دخيل سؤال و جواب احكامات عليه نشوم، از آن جهت استمداد از توجّه كامله سركار عالي كردم چاره‌اي به احوال اهل اين ولايت، درين پريشاني و گراني بفرمائيد و اين بار سنگين را از دوش مخلص ضعيف و خلق خدا برداريد كه آخر عمر با همه خدمات ضايع و خراب نگردم و بدنام و بدروز نشوم. زياده ازين عرضي و زحمتي و استدعائي ندارم؛ واجب بود عرض شد. امركم مطاع.

- 249- شكايت يكي از سرهنگان فوج از عزيز خان مكري سردار كل ظاهرا به فرخ خان امين الدوله‌

______________________________
ميرزا حاكم تهران ملقّب به ركن الدوله شد به جاي برادر خود فيروز ميرزا نصرت الدوله استاندار آذربايجان شد، ميرزا صادق قائم‌مقام نيز كه وزير و پيشكار (معاون) او بود به تهران احضار گرديد و به جاي او ميرزا فضل الله وزيرنظام با همان سمت، بعلاوه رياست امور نظام آن سامان براي بار دوّم به آذربايجان فرستاده شد. پس از عزل ميرزا آقا خان نوري اعتماد الدوله در 20 محرم 1275 قمري از صدارت، ميرزا فضل الله وزيرنظام بكلي از كار بركنار گرديد (به تلخيص از شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 106) بنابراين تاريخ تحرير اين نامه بعد از 20 محرم 1275 است كه مجددا ميرزا يوسف مستوفي الممالك پس از عزل ميرزا آقا خان نوري از صدارت، دوباره به شغل سابق خود كه وزارت دارائي باشد برگشته بوده است.
ص: 263
پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «حسين منّي و انا من حسين»
هو فدايت شوم عريضه در چاپار سابق عرض كرده در جواب آن‌كه مايه سرافرازي بود، سرافراز نشده‌ام. اين اوقات سركار جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگاري سردار كل دام اجلاله به تحريك بعضي اشخاص حكمي مرقوم فرمودند كه فدوي ابدا در فوج مداخله نكرده در خانه بنشينم.
سركار بندگان خداوندگاري دام اجلاله العالي ده سال قبل، اين التفات را درباره فدوي فرموده لقمه‌ناني التفات فرمودند. حالا راضي نشوند به حرف مدعي نان فدوي قطع شود. در سفر خراسان كه فوج مراجعت مي‌كردند و در عرض راه فوج مأمور به استرآباد شده بود، خود سركار بندگان خداوندگاري دام اجلاله العالي در سر فوج تشريف آورده مواجب فوج با اطلاع و حضور سركار داده شد، هفتصد نفر سرباز بود.
بعد از مراجعت از سفر كه وارد ولايت شدم، در بين دو ماه سيصد نفر كسر فوج را گرفته در اوطاق نظام سان دادم. از التفات سركار از سربازي به اين منصب رسيدم.
پنجاه سال است كه با صداقت و راستي به دولت خدمت كردم، بچه خيانت خانه‌نشين باشم. اگر انصاف است فدوي عرضي ندارم، اقلّا رسيدگي بشود. آنچه سزاي عمل فدوي است رفتار فرمايند. خدمت كردم التفاوت فرمايند، خيانت كردم سياست فرمايند. اگر جواب عريضه سابق و حالا برسد، فدوي شرفياب حضور سركار خداوندگاري دام اجلاله العالي خواهد شد. استدعايي كه دارم اين است راضي نشوند كه در سر پيري، خدمات «1» پنجاه ساله فدوي بهدر برود. زياده چه جسارت نمايد. امركم مطاع مطاع.

- 250- نامه عيسي خان به فرخ خان امين الدوله ماليات فومن‌

پشت نامه مهر بيضي‌شكل به سجع «عبده الراجي عيسي». احتمالا نامه
______________________________
(1). در اصل پيري و خدمات
ص: 264
از عيسي خان والي (اعتماد الدوله) دائي ناصر الدين شاه است كه از 1275 ه. ق، چند سالي حاكم گيلان بوده است.
به عرض اولياي دولت قاهره مي‌رساند، لهذا برحسب لزوم مصدّع گرديد كه در خصوص ماليات محال فومن چون مقروض و پريشان‌حال هستند، همه ساله در آخر سال عاليجاه مقرب الخاقان حاجي قاسم خان به‌قدر مبلغ چهار پنج هزار تومان خود از تجّار قرض مي‌نمود و امر ماليات ديوان را از پيش مي‌برد، و به اين جهت هر روزه شكايت و آه و ناله داشت كه طلب مرا از رعيت بگيريد، طالب چنين حكومتي نيستم.
و فدوي چون مي‌ديدم مشار اليه آدم بااعتباري است و به اين ملاحظه از راه وصول ماليات في الجمله آسوده هستم، نسبت به مشار اليه به يك‌طوري سلوك مي‌نمودم كه خدمت ديوان اعلي معوّق نمانده و ماليات هم بطور سهولت وصول شود. تا امسال كه عاليجاه مشار اليه برحسب اذن اولياي دولت قاهره به زيارت مشهد مقدّس مشرّف شده و عاليجاه محمود خان ولد خود را نايب خود نموده و هذه السنه مثل ساير سنوات مساوي پنج شش هزار تومان از ماليات فومن در نزد رعايا باقي است كه از عهده اداء آن برنمي‌آيند، و مي‌بايست مباشر فومن بطور هر سال، خود قرض نمايد و خدمت ديوان را انجام رساند. و الّا محال است كه تمام منال متوجّهي فومن را از خود رعايا وصول ساخت، مگر آنكه اكثر متفرّق شوند.
و چون اين اوقات جمعي از فومني‌ها در دار الخلافه هستند، متواترا اخبارات از آنها مي‌رسد كه امر حكومت از مقرب الخاقان حاجي قاسم خان و عاليجاه محمود خان انتزاع شده و به حاجي ميرزا كميل فومني مفوّض شده، به اين جهت ديگر مردم از تجّار و غيرهم اعتبار نمي‌كنند كه پول به مباشر فومن قرض بدهند تا امر ديوان را تواند انجام نمود.
بعلاوه، به‌قدر چهار پنج هزار تومان كه عاليجاه حاجي قاسم خان از تجار داخله و خارجه قرض نموده و به‌جهت منال ديوان به رعايا داده كه قرض نمودن و به رعايا دادن هردو در دفتر مباشر مهام خارجه ثبت است و وجه شاهي اشرفي سنه آتيه را هم كه به فومن حواله داده‌ايم، به همين جهت در عهده «1» تعويق است، در مقام دولتخواهي لازم گرديد كه مراتب را به عرض عالي برسانم كه هرگاه اخبارات مزبوره مقرون به صحت و وقوع باشد، بندگان عالي از مفاسد و مصالح آن مطلع و مستحضر باشند كه فردا بجهت
______________________________
(1). در اصل: عقده.
ص: 265
ماليات و انتظام امورات، [در] ولايت مزبوره اختلال و اغتشاش واقع نشود، و بر فدوي ملامتي و ايرادي وارد نيايد. تا بحال كه از مرحمت و رأفت اولياي دولت قاهره امر ماليات فومن به‌طور سهولت وصول و ايصال ديوان اعلي مي‌شد، چه لزوم دارد كه من بعد در اين باب تزلزلي بجهت اين فدوي يا سركار عالي در خصوص ماليات ديواني آنجا حاصل شود و الآن هم بقيه ماليات هذه السنه در معرض تعويق و تعطيل باشد. چنين نيست كه عاليجاه محمود خان نيز قابل خدمت نباشد. هرطور كه از بندگان جلالت‌مآب عالي اشاره شود، اطاعت خواهد نمود. بهر نوع كه براي عالي اقتضا نمايد يقينا عين صلاح است. چون فدوي تكليف خود را در اظهار اين عرايض دانستم جسارت شد. ايام شوكت و جلالت مستدام باد.

- 251- نامه نصر الله خان به پدرش فرخ خان امين الدوله گزارش تشريفات ورود ناصر الدين شاه به خاك عثماني در سفر به عتبات عاليات‌

اين نامه را نصر الله خان در سال 1287 ه. ق در سفر شاه به كربلا، به پدرش فرخ خان امين الدوله (درگذشته 18 صفر 1288) نوشته است.
نامه مهر و تاريخ ندارد.
قربان حضور مباركت شوم پروانه مرحمت نشانه كه به سرافرازي اين فدوي شرف صدور يافته بود، بيست و دوّيم شعبان در كربلاي معلّا زيارت شد، مزيد اميدواري به عنايات و مراحم روزافزون جناب جلالت‌مآب بندگان اجل اكرم اعظم دام اقباله العالي گرديد. از استقامت و صحت وجود مبارك مطلع شده شكر خداوندي را بجاي آوردم.
حسب الامر جناب جلالت‌مآب بندگان خداوندگاري تفصيل ورود موكب فيروزي كوكب اعليحضرت سليمان‌حشمت بندگان اقدس همايون شاهنشاه روحي فداه را به خاك عثماني معروض مي‌دارد.
روز سه‌شنبه بيست و يكم شعبان كه موكب همايون از قصرشيرين تشريف‌فرماي خانقين شدند، جميع ملتزمين ركاب مبارك لباس رسمي پوشيده حاضر بودند. جناب
ص: 266
مشير الدوله «1» از كرند اذن استرخاص از خاكپاي مبارك حاصل نموده به خانقين آمده بود.
در يك فرسخي ما مدحت‌پاشا والي بغداد و اكمل (كمال) پاشا «2» مهماندار و حامل نامه اعليحضرت خوندگار پادشاه دولت عثماني بود، با رؤف پاشا و ساير سركردگان و جنرال آجودان‌ها به استقبال آمده بودند، پياده در يك سمت ايستاده بودند.
علي بيك شرفياب‌چي «3» با پنج رأس جنيبت كه سه‌تاي آنها طلا و دوتاي ديگر نقره بود، و يك ميرآخور و يك كالسكه چهار اسبه با چهارصد سرباز پياده و پنجاه هزار سرباز سواره كه مال سواري آنها قاطر بود، با دويست سواره‌نظام و سيصد سوار متفرقه و چهل نفر موزيكان‌چي در يك طرف بودند.
بعد از شرفيابي آنها به خاكپاي مبارك، به هريك موافق شأن و رتبه از جانب سني الجوانب ملوكانه اظهار مرحمت شد. آنها هم كمال توقير و احترام را به عمل آوردند، و همان ساعت با چهار عراده توپ كه همراه آورده بودند شلّيك زيادي نموده، حضرات پاشاها و ساير سوار شده در ركاب مبارك آمدند تا به اردو. دو سرباز هم نزديكي اردو تا دوازده «4» توپ حاضر كرده بودند.
روز بعد را در خانقين توقف فرموده بعد از نهار مدحت پاشا و رؤف پاشا با جناب ظهير الدوله «5» و وزير دول خارجه و مشير الدوله شرفياب حضور مبارك گرديدند. بعد محمد حسن خان «6» پيشخدمت پسر اعتماد السلطنه مرحوم، حسب الامر، به اردوي عثماني
______________________________
(1). حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله در تاريخ تحرير اين نامه (1287 ه. ق) سفير ايران در عثماني بود. او بود كه وسائل و موجبات سفر شاه را براي زيارت عتبات مقدسه عراق فراهم كرد و بخوبي از عهده اين كار برآمد. مشير الدوله در 13 رجب 1288 ه. ق به لقب سپهسالار اعظم ملقّب شد و يك ماه و نيم بعد، به منصب صدارت عظمي ارتقاء يافت (شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 412).
(2). كمال پاشا: ناصر الدين شاه در سفرنامه كربلاي خود درباره او مي‌نويسد: اين كمال پاشا در سي و پنج سال پيش ازين، زمان شاه مرحوم، به سمت سفارت به طهران آمده است (سفرنامه كربلا، ص 99).
(3). علي بيك: ناصر الدين شاه درباره او مي‌نويسد: علي بيك تشريفات‌چي تمام‌قامت و صحيح المزاج است، موي سر و ريش سياه، فرانسه مي‌داند. خيلي باچم و آداب‌دان است (سفرنامه كربلا، ص 99).
(4). در اصل: دووازده.
(5). محمد ناصر خان ظهير الدوله پسر محمد ابراهيم خان از امراء و بزرگان قاجاريه، رئيس تشريفات سلطنتي و آقاسي‌باشي است كه بعدا اين سمت به پسرش علي خان (داماد ناصر الدين شاه و همسر فروغ الدوله) رسيد. (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، جلد دوّم، ص 475).
(6). محمد حسن خان- (صنيع الدوله- مترجم حضور) پسر حاجي علي خان مقدم مراغه‌اي حاجب الدوله (فراش‌باشي ناصر الدين شاه) كه از سال 1298 ق پس از درگذشت علي قلي ميرزا اعتضاد السلطنه وزير علوم كه اداره تأليفات نامه دانشوران زير نظر او بود، از اين تاريخ اداره مزبور، به صنيع الدوله واگذار گرديد و-
ص: 267
رفته كمل پاشا را با نامه برداشته به خاكپاي مبارك شرفياب گرديدند.
به همراهي محمد حسن خان، فراموش شد عرض شود چهار يدك طلا و سي سوار مظفّر الدوله و بيست فرّاش و رضا قلي خان نايب ايشيك آقاسي‌باشي به جهت آوردن كمل پاشا و نامه مأمور شده رفتند. حالت سوار و سرباز آنها كه به جهت تشريفات آنجا حاضر كرده بودند به اعتقاد فدوي از حيث لباس و نظم آن قسمي كه در خارج مي‌شنيديم نبود، بل‌كه سوار و سرباز موجود ملتزمي ركاب مبارك از هر جهت در انظار بيشتر جلوه كرد، مخصوصا سوار كه هيچ نسبت به سوار آنها نداشت.
علي بيك شرفياب‌چي از قراري كه مذكور نمودند و از طرز سلوك و رفتار او محقّق و معلوم شد زياده از حد لوطي و چم‌لي و تخس و زرنگ است و [به] همين‌جهت، پيش اعليحضرت خوندگار محبوب و معتبر است و مشهور به نمك است، و آنچه فدوي فهميده است متّصل در خيال اين است كه چيزي به دست آورده در آنجا مضمون كند.
هر شب از اردوي عثماني از جانب پاشاها چهار مجموعه شام براي سركار بندگان اقدس همايون روحنا فداه مي‌آورند. هر روز هنگام سواري، حضرات پاشاها و ساير رؤساي آنها در علي‌قاپو [عالي‌قاپو] حاضر مي‌شوند. اغلب اهل اردو، از محلّ شاهزادگان و جناب مخبر الدوله «1» و امين الملك «2» و عضد الملك «3» و خازن الملك «4» و غيره
______________________________
علاوه بر اين، 25 سال نيز روزنامه‌خوان، ناصر الدين شاه بود، به اين معني كه روزنامه‌هاي فرانسه را به فارسي ترجمه مي‌كرد. (شرح‌حال رجال ايران، ج 3، ص 330 و چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ج 3، ص 910).
(1). عليقلي خان مخبر الدوله پسر بزرگ رضا قلي خان هدايت امير الشعراء كه در 1268 (يعني يك سال قبل از سفر ناصر الدين شاه به كربلا) ملقّب به مخبر الدوله شده بود (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، جلد 2، ص 504).
(2). امين الملك پاشا خان (امين الصره- امين شوري- امين الملك) از رجال دوره سلطنت محمد شاه و ناصر الدين شاه و از پيشخدمت‌هاي خاصه است كه در سال 1281 ملقّب به امين الملك گرديد. مشاغل مهمي از جمله مهرداري مهر شاه (مهر مبارك و خزانت خاتم همايون) را برعهده داشت (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 476 و شرح‌حال رجال ايران، ج 1، ص 199).
(3). عليرضا خان قوانلو ايلخاني قاجار عضد الملك پسر موسي خان دائي ناصر الدين شاه، در سال 1285 ه.
ق پس از درگذشت ميرزا محمد حسين قزويني (درگذشته 1284 ق) ملقب به عضد الملك و در همين سال مهردار شاه نيز شد. و در سفر ناصر الدين شاه به عتبات (بين النهرين) در سال 1287 ه. و نيز در سال 1290 به همراه شاه به اروپا رفت. او در سال 1283 ق از طرف ناصر الدين شاه، مأمور حمل خشتهاي طلا، به منظور طلاكاري گنبد عسكرين در كاظمين شده و بخوبي از عهده اين مأموريت برآمده و در سال 1284 ق به تهران بازگشته بود. (شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 435).
(4). به احتمال قريب به يقين مراد حاج رحيم خان خازن الملك است كه در سال هفدهم سلطنت ناصر الدين
ص: 268
ديدن مي‌نمودند. در منزل نهروان موزيكان‌چي‌هاي عثماني جلو سراپرده، موزيكان زدند. نفري سه تومان به آنها و يك طاقه شال هفت توماني به رئيس آنها مرحمت فرمودند. امركم الاقدس و الاعلي مطاع مطاع مطاع.

- 252- عريضه محمد علي پسر دريابيگي از لنگرود به فرخ خان امين الدوله تقاضاي توجّه و همراهي‌

عريضه است از محمد علي پسر ميرعزيز خان دريابيگي از لنگرود به فرخ خان. پشت نامه مهر مربّع به سجع «عبده محمد علي بن ميرعزيز الحسيني» و عبارت: عريضه شرفياب باهر النور سركار عظمي و جلالت مدار و نشان خدايگان خداوندگاري ولي النعمي، خان عظيم الشأن فرّخ خانا زيد اجلاله العالي ...
خداوندگارا ولي النعما بعد از عرض مراتب عبوديت معروض راي بيضاضياي عالي مي‌دارد كه هرگاه خاطر «1» مرحمت اثر به متقضاي ذره‌پروري و كوچك‌نوازي در مقام توجّه احوال كثير الاختلال كمترين برآيند به نهجي است كه معروض خاطر «1» مهرانور مي‌شود.
از زمان ارتحال مرحوم والدم ميرعزيز خان الي حال در لنگرود با عيال و اطفال به تقريب گرفتاري و ضيق معاش، اوقاتم به سوء الاحوال در گذر و پريشان است، و با اين صغر سن در كار خود واله و متحيّر. و امورات متعلقه مرحوم والدم نيز در غايت اختلال است.
از قرار وصيت آن مرحوم كه مراقبت و مزاحمت و سرپرستي كمترينان را سركار ولي النعمي متعهّد شده‌اند، ازين جهت خدا مي‌داند كه شكرگزار درگاه حضرت آفريدگار گرديده، استماع اين مژده، كسالت و مشقت بي‌پدري را حايل است. چه جاي اينكه اگر ان شاء الله اثري از مرحمت عالي در حق كمترين به ظهور برسد، البته بالمرّه مرفوع خواهد بود.
______________________________
شاه اين سمت را داشته است (چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، 948/ 3).
(1). در اصل: خواطر
ص: 269
اين فقره لازم به عرض است از زمان وفات مرحوم والدم الي حال ديناري از هيچ طرف از بابت مخارج، كسي به كمترين نداده، امر معاش را نيز در غايت صعوبت الي حال به‌سر برده‌ام. قدرت اينكه خود را از گيلان به طهران [رسانده] شرفياب حضور شود ندارم، لابّدا عريضه‌نگار شده اگر مثل ميرعزيز خان پدري را خدا از دستم گرفته باشد، مانند سركار عالي، آقا و پدر بااقتداري را خداوند به سرپرستي و تربيت كمترين محوّل و راضي فرموده، ان شاء الله از اثر مراحمت و اهتمام سركار عالي از يك به هزار بهتر و خوبتر از عهد پدر خوش‌گذراني خواهم نمود.
اگرچه مشاغل عالي بسيار و امور امثال كمترينان در جنب آن مستهلك است، ليكن نظر به اينكه الطاف شامله عالي عام است به اندك توجّهي سامان در كار اين بندگان از تفضّلات حضرت سبحان حاصل خواهد شد. اگر مرحمت فرمايند اندكي التفات عالي را شامل حال و كافي احوال كمترين فرموده سررشته و دستور العملي كه مداركار و قرار معاش كمترين- باوجود اينهمه اهل‌وعيال- در او باشد، مرحمت فرمايند كه از دولت عالي فارغ ازين غصه و مرارت باشيم. زياده عرضي در ميان نيست. كوكب اقبال تابنده و ايّام و سروري پاينده باد.

- 253- نامه حسنعلي خان گروسي «1» به فرخ خان امين الدوله «2» ناامني راههاي خمسه و قزوين‌

پشت نامه: مهر بيضي‌شكل متوسط به سجع «عبده الراجي حسنعلي» و عبارت مقرب الخاقان مخدوم مكرّم فرخ خان ملاحظه فرمايند. با توجّه به اينكه خطاب نامه بدون لقب است و فرخ خان در 1272 ه. ق به لقب امين الملكي ملقّب شده است، بنابراين تاريخ تحرير نامه بايد قبل از 1272 باشد.
______________________________
(1). حسنعلي خان گروسي (سالار عسكر- سالار لشكر و بعد اميرنظام) از رجال نامدار و كاردان دوره قاجاريه. براي اطلاع از شرح‌حال مفصل وي رجوع شود به چهل سال تاريخ ايران، تعليقات دكتر حسين محبوبي اردكاني بر المآثر و الآثار، به كوشش ايرج افشار، ج 3 ص 517.
(2). ابو طالب معروف به فرخ (ملقب به امين الملك، وزير حضور و امين الدوله) فرزند ميرزا مهدي پسر ميرزا احمد از طايفه غفاري‌هاي كاشان (متولد 1228 و متوفاي صفر 1288) رجوع شود به مقدمه مخزن الوقايع چاپ دانشگاه تهران، ص 3؛ و چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، ج 2، ص 509.
ص: 270
مطاعا مكرما مكرّر در باب بي‌نظمي سواره قراسوران عريضه نوشته‌ام، بسيار بي‌نظم است. خاصه اين اوقات كه عاليجاه ميرزا محمد رضا را براي محاسبه احضار فرموده‌اند. سركردگان، پاره [اي] اخبار اراجيف نوشته‌اند. اين روزها يكصد نفر سواره از عاليجاه حاجي ابراهيم خان شاهسون خواسته بودم براي تنبيه و تأديب مفسدين كاكاوند، چون سواره شاهسون را مأمور خراسان فرموده‌اند به تعويق افتاد. اين حرامزاده‌ها از شيطان خيالي و بدذاتي دو تيره شده‌اند. پاره [اي] به قشلاقات خودشان كه خاك قزوين است آمده‌اند. بعضي در خاك زنجان مانده‌اند. هردو راه را مي‌چاپند و مردم را لخت مي‌كنند. چون از جمعيت قزوين همسايه و آشنا و رفيق‌اند، كارسازي نمي‌شد، گفتم سواره شاهسون را همراه عاليجاه عباسقلي خان بفرستم. اول بروند اين دزدهاي مفسد كه در خاك خمسه مانده‌اند، خودشان را بگيرند و خانه‌هايشان را كوچانيده به شهر قزوين بياورند، نشد.
* اگر حكمي به حاجي ابراهيم خان صادر شود، كه يكصد نفر سواره از طايفه خود بفرستند، با عبد الحسين خان ياور مي‌فرستم همه را مي‌گيرند و راههاي خمسه و قزوين كلا امن مي‌شد. بنده منظوري ندارم، ليكن كار ايلات هرچه زودتر بگذرد بهتر است. پر مختل و پريشان و بي‌نظم است. زياده عرضي ندارم. اخبار اراجيف سركردگان، بي‌نظم و مغشوش‌تر كرده است و السلام.

- 254- نامه محسن به فرخ خان امين الدوله شكايت از احمد ميرزا عضد الدوله «1» سوء رفتار حكومت و بي‌توجهي به علماء

پشت نامه مهر بيضي بزرگ به سجع عبده محسن ابن احد و عبارت:
«عريضه خدمت جناب جلالت‌مآب اجل المعظم آقا امين الدوله دام اجله العالي مشرف شود.»
به شرف عرض عالي مي‌رساند عمده «2» مطلب سلامتي وجود مبارك است. حمد
______________________________
(1). احمد ميرزا عضد الدوله پسر چهل و هشتم فتحعلي شاه قاجار و مؤلف تاريخ عضدي
(2). در اصل: عمدي
ص: 271
خداوند جلّ شانه را كه آنچه را در شأن سركار عالي استدعا كردم به مطلب رسيدم.
شاهد اين معني خداوند عالم است كه در اين مدتي كه خدمت سركار عالي مشرّف شدم از خداوند چه خواستم. ان شاء الله اميدوارم آن‌به‌آن بر عمر و عزّت و دولت سركار افزوده بشود.
عرض مي‌شود البته خود سركار مطلع هستيد اوقاتي كه دولت‌آباد و همدان تشريف داشتيد چه‌قدر شوق شرفيابي را داشتم نواب مستطاب احتشام الدوله «1» مانع شدند، خود سركار نوّاب اشرف والا خدمت سركار عالي نوشته بودند. بعد قرار چنين شد بعد از ورود به دار الخلافه خدمت سركار عالي مشرّف بشوم. از قراري كه معلوم مي‌شود خيال چنين سعادتي نداشته باشم، به دليل آنكه تا سركار نوّاب احتشام الدوله تشريف داشتند در اين مدت مديد از براي مخلص و ساير مخلوق از اعلي و ادني «2» آسايش و امنيت ديگر بود. حال به خلاف سابق، از ورود سركار نوّاب عضد الدوله كه تا الي حال مدت دو ماه مي‌شود منتهاي بي‌نظمي و اغتشاش «3» در بروجرد و سيلاف و جاپلاق و بختياري بهم رسيده كه در واقع هيچ‌كس مالك هيچ نيست.
جمعي ... سركار عضد الدوله را دارند كه طالب فساد اين ملك باشند، خداوند رحم كند. و وامي‌دارند شاهزاده را كه متّصل شكوه از علما بنويسند، بخصوص از سركار شريعت‌مدار آقاي آميرزا محمود سلّمه الله و جناب مستطاب حاجي ميرزا ابو القاسم سلّمه الله. البته اين دو بزرگوار را ملاقات فرموده‌ايد بسيار جليل القدرند و از اجلّه علما هستند. چنين معلوم مي‌شود كه زياد تشكّي از جنابان معظم اليهما خدمت سركار مقرب الخاقان سپه‌سالار مي‌نويسد و بناي او هم تعدّي عظيمي مي‌باشد، خداوند عاقبت اين كار را به خير بگذراند. در اين مدت قليل مداخل زيادي، جرم زيادي گرفته. اليوم جناب مستطاب حاجي ميرزا ابو القاسم بناي حركت به دار الخلافه داشته با جمع كثيري، خود نوّاب عضد الدوله با اهل بلد مانع شدند و خود مخلص از التفات سركار آسوده هستم.
لازم بود كه وقايع را به عرض عالي برسانم. صلاح مملكت خويش خسروان دانند.
عرض مي‌شود مطلبي اگر در سابق عرض كرده بودم وعده فرموده بوديد به وعده «4» خود
______________________________
(1). خانلر ميرزا احتشام الدوله پسر هفدهم عباس ميرزا نايب السلطنه است. در كتاب شرح‌حال رجال ايران جلد اول ص 474 تاريخ انتصاب احمد ميرزا عضد الدوله به جاي احتشام الدوله سال 1267 درج شده است.
با اين توضيح تاريخ تحرير نامه هم مشخص مي‌شود.
(2). در اصل: اعلا و ادنا
(3). در اصل: اختشاش
(4). در اصل: بوعدي
ص: 272
وفا فرمائيد «1». زياده عرض ندارم.

- 255- نامه رستم مباشر طايفه چهاردولي كردستان به فرخ خان خواستار حمايت فرخ خان‌

پشت نامه مهمور به مهر بزرگ مربع به سجع «لا اله الا الله الملك الحق المبين عبده رستم» و عبارت «هو الله تعالي شأنه، در خدمت لازم است (؟)، عاليجاه رفيع جايگاه و عزّت و سفارت همراه مقرب الخاقان قبله‌گاهي فرخ خان شرف افتتاح پذيرد، 2، 4، 6، 8».
هو قبله‌گاها فدايت شوم چون درين وقت رافع شرفياب خدمت التفات گنجوري را حاصل مي‌نمود، بر اين كمترين بندگان لازم، بل واجب آمد كه وجود نابود را كه بالمرّه متروك خاطر عالي فيض مظاهر شده جلوه‌گر ساخته تا اينكه از جمله خدمتگزاران سركار محسوب و مقبول داشته باشند. هرگاه از راه التفات‌گستري و بنده‌پروري جوياي احوالات و اوضاع گزارشات كمترين بوده باشند، نظر به الطاف و اعطاف سركار سلامتي حاصل است، و مشغول دعاگويي صحّت ذات كثير البركات مي‌باشد.
و در ضمن آن معروض مي‌شود كه چون قريب سه سال است كه نظر به حكم سركار خداوندگار اكرم اجل افخم صدراعظم دام اجلاله العالي، و از آن راهي كه طايفه چهاردولي ابواب جمعي سركار خداوندگاري سليمان خان ميرپنجه است، لهذا مأمور به مباشري و انتظام طايفه مذكوره مشغول مي‌باشد.
و چون طايفه مزبوره، بعضي از آنها ساكن خاك كردستان و به امورات رعيتي مشغول هستند و امروز هم از جانب سركار والي دام اقباله العالي و از جانب واليه وكيل و مختار بر مداخله اين ملك مي‌باشند، و كمترين هم الي حال به‌قدر مهما امكن، بعلاوه انتظام طايفه چهاردولي در وصول مال الاجاره دهات طايفه چهاردولي كوتاهي و مساهله را جايز ندانسته و به سهولت كمك به گماشتگان سركار والي دام اقباله العالي كرده و مال الاجاره را به حيطه وصول درآورده و بغير از خدمت زياده‌كاري نكرده، مگر آنكه درين روزها بعضي از مفسدين من‌باب بخل و حسد و از راه كينه و فساد درين ميانه
______________________________
(1). در اصل: بفرماايد
ص: 273
افتاده‌اند و مي‌خواهند به اشتباه‌كاري در خدمت سركار والي امر را به مشبّه‌كاري بگذرانند. لهذا از راه بندگي «1» زحمت‌افزاي خاطر سركار قبله‌گاهي مي‌شود كه هروقت از اوقات در مقام تعليقه‌نگاري از براي سركار والي دام اقباله العالي و واليه مي‌شوند قدغن بفرمايند كه گوش به حرف مفسد باغرض ندهند و در ضمن تعليقه ازين كمترين سفارش فرمايند كه تا آنكه خلق ندانند كه بنده بي‌خداوندم. ان شاء الله التفات سركار را شامل حال كمترين مي‌دانند و گاه‌بيگاهي به صدور تعليقجات و ارجاع خدمات و فرمايشات مفتخر و سرافراز مي‌فرمايند و هرگونه خدمتي را كه قابل و لايق دانند مي‌فرمايند. زياده جسارت است، عرضي ندارد. سلامتي سركار را طالب مي‌باشد.

- 256- نامه آقا اسمعيل پيشخدمت سلام پدر حكيم الممالك و اقبال السلطنه به فرخ خان امين الدوله در خصوص فساد علينقي خان نامي از خويشان ملك الشعراء و اخراج او از بست‌

نامه داخل پاكت كوچكي قرار داده شده و پشت آن نوشته شده است هو الله تعالي حضور انور بندگان سركار جناب جلالت‌مآب اجل اكرم افخم صاحب‌اختيار معظم امين الدوله دام اجلاله العالي شرفياب شود 8642 و پشت پاكت و پشت نامه مهر بيضي بزرگ به سجع عبده الرّاجي اسماعيل 1262.
مطاعا قبله عالم روحي و روح العالمين فداه مقرّر فرمودند كه علينقي خان نامي كه از خويش‌هاي ملك الشعرا است و نوكر نايب السلطنه «2» است مرد مفسدي است آمده در طويله بست نشسته است. امروز حكما و حتما به او اعلام كنيد يا از بست بيرون بيايد و توبه كند كه ديگر پيرامون افساد نگردد و يا اينكه امروز حكم اخراجي او را بنويسيد و بفرستيد كه اخراج است. البته حسب الحكم امروز حكمش را بنويسيد.
حسب الحكم نوشته شد.
______________________________
(1). در اصل: بنده‌گي
(2). كامران ميرزا.
ص: 274

- 257- نامه فضلعلي خان قراباغي «1» به فرخ خان «2» ارسال تنخواه و بارخانه به اردوي شاهي‌

اشاره

پشت نامه مهر مربع كوچك به سجع فضلعلي و عبارت: صحيفة الوداد شرف از مطالعه عاليجاه رفيع جايگاه مقرّب الخاقان مخدوم مهربان فرخ خان [يافته] مفتوح نمايند. نامه به خط شكسته نستعليق زيبا نوشته شده است.
مخدوما مطاعا مهربانا جاي شريف بسيار خالي و نمايان است. خدا گواه است كه آني و دقيقه‌اي نمي‌گذرد كه از ياد شما غافل باشيم و شبي نمي‌رود كه ايّام وصال و محبت‌هاي ايّام حضور را مذكور نسازيم. گاهي تأسّف بر زمان مواصلت مي‌خورم «و يا ليت لنا الوصال يعود» و گاهي حسرت بر حركت سفر شما مي‌بريم كه به فيض عتبه‌بوسي آستان عدالت‌نشان مستفيض مي‌شوي. يا ليتني كنت معك. ان شاء الله صحيحا سالما به مقصد رسيده و مقصود را حاصل نمائي. درين وقت [كه] مبلغ پانصد تومان از تنخواه شما موجود بود [و] مصحوبي غلامان ارسال مي‌شد، لازم دانست كه به نگارش اين صحيفة الوداد، ابواب مؤالفت را مفتوح سازد. ان شاء الله اين تنخواه سالما خدمت شما تحويل مي‌شود، بقيه هم مادام توقف در دار الخلافه به شما خواهد رسيد. و اخبارات ورود دار الخلافه را و رويداد امورات آنجا را مرقوم و مصحوب غلام ارسال داريد، و بارخانه هم ان شاء الله روز پانزدهم رمضان ازين صوب حركت و از راه سياه‌كوه مصحوب عاليجاه محمد علي خان عرب انفاد اردوي كيوان‌شكوه مي‌گردد، و آن مخدوم هم ان شاء الله زمان ورود بارخانه به اردوي همايون، وارد اردوي همايون خواهد شد.
اخبارات اردوي همايون و جواب عريضه و جواب نوشتجات و جواب وصول ... و مالياتي را ان شاء الله مصحوب محمد علي خان عرب ارسال فرمائيد و همه روزه احوالات
______________________________
(1). به احتمال قوي نامه از فضلعلي خان قراباغي است. زيرا در نامه از حساب خسرو خان (خسرو خان گرجي) و «سياه‌كوه» نام مي‌برد. مرحوم مهدي بامداد در جلد سوّم شرح‌حال رجال ايران، ص 108 مي‌نويسد: «فضلعلي خان در سال 1253 ق به‌جاي خسرو خان گرجي حاكم اصفهان شد و پس از ورود به محل، فرخ خان غفاري (امين الدوله كاشي) نيز كه براي اصلاح مابين اهالي و خسرو خان به اصفهان آمده بود، چهار ماه ديگر براي اصلاحات امور حكومتي در اصفهان ماند ...».
(2). با توجّه به اينكه فرخ خان در سال 1272 ق ملقّب به امين الملك شده بنابراين تاريخ نامه قطعا قبل از سال مذكور و مربوط به سال 1253 (حكومت فضلعلي خان قراباغي در اصفهان) است.
ص: 275
سلامتي را با هرگونه خدمات و مهمّاتي كه بوده باشد قلمي داريد؛ باقي ايّام عزت و سعادت بر دوام باد.

حاشيه نامه با خط ناپخته زنانه يا بچه‌گانه:

مخدوما خدا مي‌داند بسيار متسير [متأثر] كردست رفتن شما. بحمد الله رب عالمن [عالمين] كارها اين روزها بسيار خوب است خاطر شرف [شريف] جمع باشد و س ... [و السلام].

حاشيه نامه:

مخدوما چون قرارداد نموده بودم كه غلامي علي‌حده در خدمت شما باشد الي اردو كه اخبارات اردو را بياورد، چون عاليجاه محمد علي خان عرب آدم زبان‌فهمي است موقوف داشتيم كه همان محمد علي خان حامل اخبارات اردوي همايون باشد.
شما هم اخبارات اردو را و جواب مطالبات را مصحوب مشار اليه ارسال داريد و يك نفر غلام هم روانه شد كه اخبارات دار الخلافه را برداشته بياورد. زياده زحمت ندارم، و السلام.
و در باب حساب عاليجاه خسرو خان و آنچه رويداد امورات آنجاست مفصّلا مرقوم داريد كه اطلاع حاصل شود كه چه گذشته است، بياورد.

- 258- نامه محمد كاظم از شيراز به فرخ خان امين الملك راجع به اموال منهوبه و دادخواهي‌

پشت نامه: حضور مبارك بندگان خداوندگاري امين الملك دام اجلاله العالي مشرف شود. الهم بلغه و مهر المتوكل علي الله عبده محمد كاظم
تصدقت شوم اموال منهوبه غلام قديمي از قرار تفضيل خود عليحده است كه در جوف عريضه گذارده، فهرست احوالات خود كه بهلول پاشاي سرهنگ در شيراز بر سر فدوي جان‌نثار آورده ارسال حضور مبارك سركار خداوندگاري نمود. چون خداوند عالم بندگان عالي را امين پادشاه و معتمد ظل الله كرده بهر نهجي كه در دربار خلافت، دادخواهي جان‌نثاران را صلاح دانند بفرمايند. اميدوار است كه اين فدويان را فراموش از خاطر فيض مظاهر ننمايند.
ص: 276
به تخصيص برادر مهربان ميرزا امام قلي كه با آن اسوء حال ده روز بنده منزل نشسته انتظار مقدم شريف خداوندگاري را داشت، به سر مبارك سركار خدايگاني چنان مستأصل نشده است كه به حيّز عرض و تحرير آيد. اگر حمايت از مشار اليه در تبريز بفرمايند و حكم منصوب بودن او را از خان دبير «1» بگيرند، و به عاليجاه آقا ميرزا علي ناپسري مقرب الخاقان ميرزا سعيد خان وزير دول خارجه مرحمت كنند، او با مشار اليه رفيق شفيق است. بزودي حكم را به مشار اليه مي‌رساند. مي‌خواست از دنبال به چاپاري بيايد فوري مانع شده و متعهّد گرديد كه فرمايش خداوندگاري حجّت است. جان‌نثار هم واسطه كار اوست آدم نجيب و بسيار صديق است. اميد كه او را و بنده را مأيوس نفرمايند. زياده جسارت نرفت. امر عالي مطاع.

- 259- عريضه ميرزا فتحعلي خان به فرخ خان امين الدوله «2» شكايت از اعزام فرّاش مأمور وصول وجه شيلات‌

اشاره

پشت نامه به خط شكسته خوش: عريضه
روحي فداك اين فرّاشي كه مأمور دريافت وجه شيل است هرروزه متعرّض شده و اوقات را تلخ مي‌كند. شما مي‌دانيد اين وجه، ملزمي مخلص نيست. و منتها اين است كه آدم پسر سلطان احمد خان كه در سده خمامه بود وعده كرد و نوشته سپرد كه دو ماهه از عهده وجه برآيد، وعده او گذشت و تنخواه را نفرستاد. چاره آن آسان است كه تا آخر ماه هرگاه تنخواه را نياورد، يك نفر محصّل معيّن مي‌شود كه رفته تنخواه را با خدمتانه بگيرد و برگردد. زياده عرضي نيست. قدغن فرمايند فرّاش نزد مخلص نيايد، و السلام.

حاشيه نامه به خط فرخ خان ظاهرا به ميرزا آقا خان نوري صدراعظم:

خداوندگارا پس از آنكه عاليجاه مقرّب الخاقان ميرزا فتحعلي خان، سه ماه
______________________________
(1). مراد ميرزا محمد حسين فراهاني دبير الملك رئيس دفتر ناصر الدين شاه است.
(2). مرحوم حسنعلي خان معاون الدوله پشت نامه مرقوم داشته‌اند: «نويسنده ميرزا فتحعلي خان است كه به مرحوم فرخ خان نوشته [و] حاشيه خط فرخ خان (امين الدوله بعدي) است كه گويا به ميرزا آقا خان صدراعظم نوشته».
ص: 277
قبل با پسرهاي مرحوم ميركاظم خان خصوصيّت كرد و آدم فدوي را نگذاشت مطالبه پول شيل آسترا را بكند، نوشته يكماهه از آدم آنها گرفت و در حاشيه هم خود متعهّد شد. كمترين هم محض ملاحظه او، قبول كردم. بعد از آنكه وعده گذشت خدمت بندگان عالي عارض شدم. باز يك ماه مهلت گرفت. مهلت يك‌ماهه ثاني هم به‌سر آمد. يك ماه ديگر را هم به امروز و فردا گذرانيد. حاليه كه سخت گرفته‌ام اينطور مصلحت‌بيني مي‌كند كه اگر تا آخر ماه نرسد محصّل بفرست.
از اين قرار چنين معلوم مي‌شود كه كسي اولا نبايد تعهّد خود را در كارهاي دولتي سند بداند، و وقتي هم كه حرفي را مي‌گويد يا مي‌نويسد ابدا در بند آن نيست كه ما صدق داشته باشد. از حوالجات به فدوي الي استحضار بيشتر اگر بنا بشود هركسي تعهّدي كرد معني نداشته باشد و بتواند از سر باز كند، معلوم است تنخواه چگونه وصول خواهد شد، و پول بچه وضع به برات‌دار خواهد رسيد.
كمترين، اين تنخواه را حكما از ميرزا فتحعلي خان مطالبه كرده و مي‌كنم. مقصود از اين جسارت اين است بندگان عالي مستحضر باشند كه در اين باب مهلت جديد به او ندهند. به سر مبارك بندگان عالي اگر اين كار رسم بشود اغلب اين وجوهات بر زمين خواهد ماند و آخر سال مايه حيرت و خجالت كمترين خواهد شد. زياده جسارت نمي‌ورزد.

- 260- نامه حاج محمد حسين كاشاني به فرخ خان امين الدوله در خصوص پارچه عبائي براي ملبوس افواج قاهره، تخفيف گراني و تكذيب وباي كاشان‌

پشت نامه مهر كوچك مربع به سجع «من احبّ الله احبّ الحسين» و عبارت «عريضه حضور مرحمت ظهور جناب جلالت‌مآب بندگان مرحمت توأمان خداوندگاري امين الدوله دام اقباله العالي شرف افتتاح ...»
هو تصدقت شوم به زيارت تعليقه آفتاب طليعه بندگان خداوندگاري مد ظله العالي مفاخرت و سرافرازي حاصل گشت، موجب مباهات بلانهايات و استظهار به مراحم بندگان عالي گرديد.
ص: 278
در باب آقا محمد و روانه كردن مشار اليه شرحي مرقوم فرموده بودند.
حسب الحكم مطاع لازم الاتباع، مشار اليه را به مراحم بيكران و الطاف بي‌پايان خداوند نعمت ادام الله تعالي اقباله العالي مستظهر و اميدوار ساخته روانه حضور مرحمت ظهور بندگان عالي داشت. ان شاء الله تعالي به مراحم و الطاف بندگان مرحمت توأمان مقضي المرام بزودي رخصت انصراف خواهد يافت كه مايه اميدواري و استظهار ساير بندگان ارادت توأمان خواهد بود.
بعد از ورود، به مرحمت و عاطفت بندگان خداوند نعمت روحي فداه سقف كاروانسرا «1» را زده و از تعميرات آنجا آسوده گشته بالفعل مشغول به تعزيه‌داري و ذكر مصيبت و ازدياد دعاگوئي دوام دولت و قوام شوكت بندگان خداوندگاري دام مجده الاعلي مي‌باشد.
پارچه عبائي بجهت ملبوس افواج قاهره از دار الخلافه فرمايش شده بود، حسب الحكم جميع شعربافان را حاضر كرده تنخواه داده مشغول انجام و اتمام اين خدمت مي‌باشد. سه ذرع از آن پارچه را به توسّط آقا محمّد به حضور مرحمت ظهور مبارك فرستاد كه بلحاظ مبارك برسد. مستدعي است كه به ملازمان مرحمت توأمان امر و مقرر بفرمائيد كه همان پارچه را با عريضه فدويت توأمان به نظر بندگان جلالت بنيان سپهسالار دام اقباله برسانند.
گراني كاشان هم الحمد لله به مراحم بندگان عالي تخفيف كلي يافته حالت آسايش به جهت عامه رعيت و كافه اهل ولايت حاصل شده است. هرگاه خبر اراجيف هم از بابت ناخوشي كاشان به عرض حضور مبارك برسد محض كذب و خلاف است.
الحمد لله عموم اهل ولايت آسوده در عهد امن‌وامان غنوده و مشغول دعاگوئي ذات ملكوتي صفات بندگان اعليحضرت اقدس ظل الله روحي و روح العالمين فداه و ازدياد شوكت و جلالت خداوند نعمت و ولي مكرمت ادام الله ايّام مجده و شوكته مي‌باشند. «2» الامر العالي مطاع، اقل الحاج محمد حسين كاشاني.
______________________________
(1). فرخ خان امين الدوله با علاقه‌اي كه به زادگاه خود كاشان داشت در جهت عمران و آبادي آن كوشش فراواني مبذول داشت از جمله احداث ساختمان بسيار مفصلي براي بازار مسگري شامل يكصد و بيست دكان وسيع در دو طبقه با كاروانسراهاي متعدد پشت دكان‌ها، كه به احتمال قوي اشاره به همين كاروانسراهاست (ر. ك: خاندان غفاري كاشان، تأليف حسن نراقي و فرّخ غفاري، از انتشارات فرهنگ ايران زمين، تهران، 1353، ص 16).
(2). در اصل: مي‌باشد.
ص: 279

- 261- رقعه دعوت «عقد بنده‌زاده محمد باقر» از امين الدوله «1»

خط متوسّط ناشناس. در پشت دعوت‌نامه، خطاب جناب قبله‌گاهي سركار امين الدوله زيّد شوكته العالي است
هو فدايت شوم در ظل رافت و پناه عاطفت اعليحضرت شهرياري روحنا فداه اسباب عيشي جهت بنده‌زاده محمّد باقر فراهم نموده است. چون بدون توجه ملازمان سامي ناقص خواهد بود و هرگز به نقص بنده راضي نخواهند بود، استدعا دارم محض بذل التفات بر مقدم شريف زحمت داده، شب پنجشنبه پانزدهم سرافرازم فرمايند و از صرف شيريني و شربت مسرورم دارند؛ زياده عرضي ندارم، و السلام.

- 262- نامه يكي از شاهزادگان از نياوران راجع به امور خراسان هو الله تعالي‌

مقرب الخاقانا من در نياوران كاري نداشتم، بنابر مقام شما آمدم و از ديروز تا حال هم انتظار آمدن شما را مي‌كشيم. نمي‌دانم چه امر واجبي دامنگير شماست كه نمي‌توانستيد بيائيد. يك دو مطلبي داشتم خواستم حالي بكنم و اگر از بابت خراسان جناب اجل اكرم حرفي داشتند، ديروز مي‌فرمودند و حالا هم نوشتجات خراسان را محمد حسين فرستاده است كه من بخوانم. اگر سواي اينها حرف ديگري هست كه بايد به اوطاق گله‌گي رفت و به شما فرمايش شده و بايد رفت او را بگوئيد و الّا من خود كه مطلبي ندارم و منظورم ديدن شماست. نمي‌دانم چرا نمي‌آئيد و جواب هم نمي‌نويسيد.

- 263- دعوت محمد ناصر خان ظهير الدوله «2» رئيس تشريفات ناصر الدين شاه‌

اشاره

______________________________
(1). مراد فرخ خان يا برادرش ميرزا هاشم خان امين خلوت (امين الدوله بعدي) است.
(2). محمد ناصر خان قاجار دولو ظهير الدوله پسر محمد ابراهيم خان سردار و پدر علي خان صفا ظهير الدوله از
ص: 280

از فرخ خان امين الدوله براي شركت در مراسم تحويل سال در حضور شاه‌

پشت نامه مهر چهارگوش كوچك به سجع محمد ناصر و عبارت «خدمت جناب جلالت‌مآب سركار امين الدوله مشرف شود»
هو فدايت شوم فردا را كه يوم سه‌شنبه است دو ساعت قبل از ظهر را مي‌بايد به دربار معدلت‌مدار سركار اعلي حضرت ظل اللهي روحي فداه حاضر باشند كه در هنگام تحويل حمل، به حضور مهر ظهور مبارك شرفياب شوند. زياده عرضي ندارد، و السلام.

- 264- استشهاد فرخ خان امين الملك (امين الدوله) از ميرزا آقا خان نوري صدراعظم در مورد عزيز خان مكري سردار كل «1» اتهام گزارش مجلس رجال!

اشاره

علت دلمشغولي و تشويش سردار كل از اين جهت بوده كه ميرزا آقا خان نوري مناسباتي با وي نداشته است و بطوري كه مي‌دانيم در سال 1273 به تحريك ميرزا آقا خان از جميع مناصب دولتي خلع شد. تاريخ تحرير نامه مسلما قبل از 20 محرم 1275 ه. ق يعني عزل صدراعظم بوده است.
______________________________
رجال دوره قاجار كه بنابه نوشته اعتماد السلطنه و مهدي بامداد دوبار ايشيك آقاسي‌باشي (رئيس تشريفات) ناصر الدين شاه بوده است. (شرح‌حال رجال ايران، ج 4، ص 14) و (چهل سال تاريخ ايران در دوره سلطنت ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، ج 1، ص 44).
(1). سردار كل عزيز خان مكري فرزند سلطان محمد خان مكري است كه در حدود سال 1207 قمري در سردشت متولد شد. جواني را به گمنامي گذراند. در لشكركشي محمد شاه به هرات شركت كرد. و چون تمايل به تسنّن داشت به امر محمد شاه براي مذاكره با كامران ميرزا حاكم هرات وارد آن شهر شد. از 1256 تا 1264 به عنوان ريش‌سفيد در خانه حاكم فارس روزگار گذرانيد تا اينكه امير كبير او را به طهران احضار كرد و آجودان‌باشي عساكر ايران شد. در رجب 1269 او را مقام «سردار كل عساكر» دادند. از 20 شوال 1273 به تحريك ميرزا آقا خان نوري از جميع مناصب خلع شد. در 1286 به سرداري آذربايجان منصوب شد و در چهارشنبه 18 شوال 1287 در تبريز فوت كرد (بخشي از تعليقات مرحوم محبوبي اردكاني بر كتاب المآثر و الآثار، چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، جلد 2، ص 465).
ص: 281
فدايت گردم مقرب الخاقان سردار عرض كرده‌اند كه مخلص خدمت بندگان خداوندگاري روزنامه مجلس ايشان را داده‌ام، و عدد اسامي جمعي را عرض كرده‌ام، و گفته‌ام مرتكب اعمال ناپسند بوده‌اند، و گفته‌اند در وقت اين عرايض شما هم در خدمت بندگان خداوندگاري بوده‌ايد.
من عرض مي‌كنم و بي‌ادبانه قسم مي‌دهم كه شما را به روح مبارك ائمه طاهرين عليهم السلام قسم مي‌دهم اگر شما تشريف داشته‌ايد كه من چنين عرض‌ها كرده‌ام يا نبوده‌ايد و بر شما معلوم شده است كه چنين عرض‌ها كرده‌ام، يا يك كلمه بد از منزل سردار و خود سردار و مهمانهاي سردار گفته‌ام حقيقت را بنويسيد، و اگر خلاف گفته‌اند و چنين خبري ابدا وقوع نداشته، باز حقيقت را مرقوم فرمائيد و السلام.

حاشيه به خط ميرزا آقا خان نوري:

مخدوم من، به مرگ خود سردار، به سر مرتضي علي، ديروز اتفاقا با سردار قسم قرآن خوردم و چنين چيزي از قول شما نشنيدم و گوينده حرف را به امير، خود سردار حالا مي‌داند. به مرگ كاظم «1» كه سركار امير هم اسم شراب و مجلس را نبرد وانگهي اسم شما را نبردند.

- 265- سوادنامه فرخ خان به وزيرمختار دولت انگليس حمايت آبت «2» قونسول انگليس از سيّد عبد الله «3»

______________________________
(1). مراد از كاظم، ميرزا كاظم خان پسر ارشد ميرزا آقا خان اعتماد الدوله صدراعظم نوري است.
(2).K .E .Abott )درگذشته 1873) از 1841 به بعد مأموريت‌هاي قنسولي در ايران داشت. از 1854 تا 1856 قنسول انگليس در تبريز و پس از برقراري روابط، مجددا از 1857 تا 1868 جنرال قنسول در تبريز بود (رجوع شود به ص 430 مخزن الوقايع، چاپ دانشگاه تهران، 1344).
(3). موضوع فتنه سيّد عبد الله اهميّت داشته، بطوري كه در دستور كار فرخ خان در لندن براي مذاكره با اولياي دولت انگليس قرار داشته است. ميرزا آقا خان نوري در نامه‌اي كه توسط نريمان خان به فرخ خان امين الملك مي‌نويسد مي‌گويد: ... چيزي كه باقي مي‌ماند مستمري سيّد عبد الله است. مراتب افساد و شيطنت او را كه شما البتّه اطلاع داريد. ما ديگر به چه دليل مستمري به او بدهيم اگر رعيت انگليس است چرا خود انگليس مواجب و مستمري به رعيت خودش نمي‌دهد. اگر رعيت ايران است يك مرتبه ترك حمايت سفارت انگليس را بگويد، ما خود دانيم و او (كتاب مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، جلد سوم، چاپ دانشگاه تهران، 1346، ص 329).
ص: 282
جناب دوستان استظهار مشفقا مكرّما سركار شاهنشاه روحي فداه مقرّر فرمودند محرمانه به جناب شما بنويسم كه البتّه از حركت نالايق سيّد عبد الله مستحضر شده‌ايد، كه با وجود تذكرات متعدده كه در باب او ميان عاليجاهان ميرزا مصطفي خان «1» و آبت‌صاحب واقع شده، همين‌قدر كه فهميده تدليسات او آشكار شده و مي‌شود خود را از طهران خارج كرد، و به اعتقاد خود خيال حيله و تدليس تازه نمود.
از شخص او بروز اين حركات هيچ استبعاد ندارد، ولي در حالتي كه عاليجاه آبت صاحب از خيال او استحضار داشته باشد، جاي كمال تعجب است. زيرا با وجود دو نامور معروف مثل ميرزا مصطفي خان و آبت‌صاحب كه از جانب دو دولت محض براي تحقيق اين امورات معيّن شده و مجالس متعدد و مذاكرات كرده‌اند و اغلب مسائل حل شده، در باب اين شخص بخصوص اگر ميرزا مصطفي خان به قاعده حركت كرده چه جاي بحثي و اگر شبهه در مطلب بخصوص در حق او نموده، اولا لازم بود شبهه او را به اولياي دولت ايران اظهار بدارد. در حالتي هم كه اولياي دولت ايران اعتنا نمي‌كردند مقدور بود آن جناب را نزد دولت ايران شاهد و واسطه قرار بدهد. اگر باز احقاق نمي‌شد، لازم بود رجوع به ثالثي كه از براي همين كار از طرفين معيّن شده بود، نمايد. نه اينكه بدون همه اينها اين‌چنين آدم مفسد شرير را مطلق العنان نمايد، يا مقوّي خيالات باطله او شده كه هيچ نتيجه خيري نخواهد داشت. مگر زحمات اولياي دولتين را كه صادقانه و خالصانه روزبه‌روز بر مدارج ارتباط و اتحاد مي‌افزايند از مقصود اصلي دور سازند و آن جناب مستحضرند كه عاليجاه آبت‌صاحب اقدام به هيچ‌يك [از] فقرات مسطوره ننموده.
لهذا چون مكررا اعتقاد صادقانه آن جناب، در ازدياد روابط دولتين، در پيشگاه اقدس همايون خسروانه آشكار گشته مقرر فرمودند مخصوصا به آن جناب اظهار كنم كه از آبت‌صاحب سؤال نمايند اگر رفتن سيّد عبد الله با اطلاع عاليجاه معزّي اليه بوده، با مرعي نداشتن فقرات مسطوره و انديشه نكردن از نتيجه آن، چگونه اقدام به اين كار كرده است. در چنين حالت بر آن جناب لازم خواهد بود كه حقيقت اين فقره را هرچه زودتر مقدور شود به اولياي دولت انگليس معلوم نمايند؛ و اگر اين حركت را سيّد عبد الله بدون استحضار عاليجاه آبت‌صاحب نموده، بر خود او هم لازم خواهد بود كه اين حركت خودسرانه او را به اولياي دولت خود معلوم دارد.
______________________________
(1). ميرزا مصطفي خان پسر بزرگ ميرزا سعيد خان انصاري مؤتمن الملك وزير خارجه در دوره ناصر الدين شاه.
ص: 283
و نيز مقرّر شد كه عاليجاه ميرزا مصطفي خان تفصيل مجالسي كه در اين ماده با عاليجاه آبت‌صاحب گفتگو نموده است تا حين ورود اين مراسله به آن جناب استحضار بدهد، و البته تفصيل اين فقره را بطوري كه به آن جناب اظهار شده و خود هم از خارج تحقيق نموده‌ايد به اولياي دولت خود قلمي خواهيد داشت و اين جسارت آخري او را كه بدون اينكه حكمي از اولياي اين دولت داشته باشد به چاپارخانه عرض راه رفته با كمال تهور و بي‌باكي مباشرين چاپارخانه‌ها را اذيت كرده و به عنف اسب گرفته و روانه شده است. زياده زحمت نمي‌دهد.

- 266- نامه فرخ خان به حسين خان شهاب الملك «1» سفارش سعد الملك «2» و مأموريت هرات‌

پشت نامه مهر مربع فرخ خان به سجع «افوّض امري علي الله فرخ» و عبارت مقرب الخاقان برادر مشفق مهربان حسين خان شهاب الملك مفتوح و مطالعه نمايند
هو مقرب الخاقانا برادر مشفق مكرم مهربانا شرحي كه مصحوب چاپار قلمي و
______________________________
(1). حاج حسين خان (يوزباشي- شهاب الملك- نظام الدوله) شاهسون از سركردگان سپاه حسام السلطنه در لشكركشي و فتح هرات است كه پس از فتح هرات، به اتفاق امير حسين خان زعفرانلو (شجاع الدوله) برادر سام خان به تهران آمد و مورد تشويق قرار گرفت. در سال 1276 كه سمت چاپارچي‌باشي (رئيس كل پست يا وزير پست) بود به شهاب الملك ملقّب شد. در 1283 ه. ق به رياست قشون و سرداري (فرماندهي لشكر) خراسان منصوب شد، و در 1289 پس از آنكه سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه، بر اثر نافرماني از دستورهاي حاج ميرزا حسين خان مشير الدوله مورد بي‌مهري قرار گرفت، شهاب الملك به چاپاري از تهران به خراسان رفته وي را به تهران فرستاد و خود والي خراسان شد و تا 23 محرم 1292 ه. ق حاكم خراسان بود (تلخيص از شرح‌حال رجال ايران ج 1، ص 394).
(2). به احتمال قوي مراد حسينقلي خان مافي (سعد الملك- نظام السلطنه) پسر شريف خان قزويني از رجال معروف دوره قاجاريه است كه مردي اديب، كاردان و بسيار زرنگ و موقع‌شناس بوده است (شرح‌حال مفصّل وي در صفحه 448 جلد اوّل كتاب شرح‌حال رجال ايران چاپ شده است). با توجه به اينكه وي در 1288 ه. ق بنابه نوشته كتاب مذكور (ص 449) پيشكار و ناظر حسام السلطنه در حكومت خراسان بوده و در نامه نيز قيد شده كه «... بخصوصه در آن صفحات بينش و آگاهي او از ديگران بيشتر است»، ترديد را مبني بر اينكه منظور فرخ خان، حسينقلي خان مافي است از ميان مي‌برد.
ص: 284
ارسال داشته بوديد دو سه روز قبل از اين رسيد، و از فقرات مسطوره آن و سلامت احوال خود آن برادر مهربان كما هو حقه اطلاع و استحضار حاصل گرديد. چاپاري كه روز پيش روانه شد، من هم مختصري به شما نوشتم. و در ضمن اظهار داشتم كه مقرب الخاقان برادر مكرم مهربان سعد الملك همين روزها خواهد آمد. تفصيلاتي كه لازم باشد بصحابت ايشان خواهم نوشت. حالا هم كه مقرب الخاقانان مشار اليه عازم و روانه بود، باز به اين مختصر اكتفا كردم زيرا كه با وجود آمدن او هيچ لزومي ندارد كه تفصيل‌نويسي بكنم. بلي اگر غير از او كسي ديگر مي‌آمد مي‌بايست كه من يك كتاب مطلب به شما بنويسم. امّا خود او كتاب ناطق و مخبر صادق است. من چه نويسم كه او نداند يا چه اظهار كنم كه او از حقيقت آن مطلع و باخبر نباشد. بعد از ورود آنجا، از مضامين احكام قضا نظام و كيفيت مأموريت خود او استحضار كامل براي شما حاصل مي‌شود، و از هركه و هرچه جويا شويد او شما را خبر مي‌دهد. حقيقت اين است كه بيشتر باعث آمدن سعد الملك به خراسان من شدم، و درين باب اصرار و ايستادگي زياد كردم، تا آنكه حسب الامر مأمور و روانه شد و اين اصرار من هم به دو جهت بود. يكي آنكه خود او را مثل خود شما آدم بي‌غرض و بي‌طمع و كافي و كاردان و دلسوز و با استحضار بجا آورده‌ام، و مي‌دانم در انجام خدمت پادشاه جمجاه روحنا و روح العالمين فداه و دولت ابدمدّت با كمال صداقت حركت مي‌كند و خير و صلاح دولت را به پاره [اي] ملاحظات از دست نمي‌دهد- و بخصوصه در آن صفحات بينش و آگاهي او از ديگران بيشتر است.
ديگر آنكه انس و ميل مفرطي هم كه شما با يكديگر داشتيد مي‌دانستم. در اين مدت كه از هم دور افتاده و مهجور مانده‌ايد، مطلع بودم كه خالي از ملالت و كدورت باطني نبوديد و زياده طالب ملاقات همديگر بوديد. حالا كه در ارض اقدس «1» اتفاق ملاقات خواهد افتاد، همينقدر هم غنيمت خواهد بود.
وانگهي بهتر از سعد الملك براي شما و همه كي مأمور اين سفر مي‌شد كه بتواند از عهده برآيد و منظورات اولياي دولت عليه را ان شاء الله موافق دلخواه به حسن كفايت و كارداني خود بعمل آورد. شما هم او را در مشهد مقدس زياد معطل نكنيد، و ان شاء الله بعد از ورود آنجا احكام را كه زيارت كرديد و درست مطلع شديد، او را زودتر روانه هرات نمائيد كه برود سردار «2» را هم ملاقات كند، و از آنجا روانه مرو شود. زياده چه
______________________________
(1). مشهد
(2). سردار سلطان احمد خان
ص: 285
نويسد و زحمت دهد همه اوقات مجاري حالات و وقايع اتفاقيه آن صفحات و اردوي منصور را به سلامتي احوالات خودتان قلمي داريد. باقي و السلام‌

- 267- نامه فرخ خان امين الدوله به برادرش ميرزا هاشم خان امين‌خلوت تعميرات و بنايي عمارت اصفهان‌

پشت نامه: «نور چشم گرام مهربان امين‌خلوت مطالعه فرمايند.»
نور چشما مكرما مهربانا يك طغرا ملفوفه فرمان مهر لمعان مبارك كه در باب تعميرات و بنايي عمارت اصفهان صادر شده، جناب جلالت‌مآب آقايي مستوفي الممالك «1» دام اقباله شرحي در حاشيه آن مجددا نوشته و مهر كرده‌اند چون حاجي محمد تقي و آقا محمد صادق و ميرزا جبّار معطل اين كار هستند و حسب الامر بايد بروند، لهذا ملفوفه فرمان را دوباره نزد آن نور چشم مكرّم فرستادم كه به مهر مبارك برسانيد و نزد اين جانب بفرستيد كه مشار اليهم را روانه نمايد. البتّه كوتاهي نكنيد. زياده مطلبي ندارد.

- 268- نامه فرخ خان امين الدوله به برادرش ميرزا هاشم خان امين‌خلوت موافقت شاه با واگذاري حكومت گلپايگان به محمد حسن خان هو

اشاره

نور چشما عاليجاه محمد حسن خان عريضه به خاكپاي مبارك عرض كرده بود و به اين چاكر درگاه مقرّر شده بود فكر حكومتي براي او شده به عرض حضور مبارك برسد. جائي كه به نظر چاكر مي‌رسد «2» كه هم مناسب احوال محمد حسن خان است و هم
______________________________
(1). مستوفي الممالك ميرزا يوسف (متولد 1227 و درگذشته 3 رجب 1303 ه. ق) پسر ميرزا حسن آشتياني ملقب به آقا از صدور رجال دوره قاجار كه در تاريخ تحرير اين نامه وزير دارايي ناصر الدين شاه قاجار بوده است. مهر كردن نامه از طرف وي در حقيقت تأييد و تسجيل اعتبار تعميرات و بنايي عمارات اصفهان است.
(2). در اصل: برسد، ظاهرا سهو القلم است.
ص: 286
بدسلوكي را حكّام حاليه به رعيت سركار شاهنشاه كرده‌اند ملاير و گلپايگان است. از اين دو ولايت من اطلاع دارم، مردم را زياده رنجانده‌اند و خود محمد حسن خان هم هرچه مقرّر دارند پيشكش هم مي‌دهند. دور نيست براي رعيت هم از اين تغيير و تبديل في الجمله آسودگي حاصل شود. ديگر امر، امر همايون اعلي روحنا فداه است و السلام.

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

گلپايگان را بدهند.

- 269- نامه فرخ خان امين الدوله به ميرزا هاشم خان امين‌خلوت بي‌ملاحظگي پسر مجتهد كاشان نسبت به عموي پيرش درخصوص عوائد حاصله از قنات آب شاه كاشان‌

پشت نامه نور چشم مكرّم مهربان امين‌خلوت مطالعه نمايد. و به خط ميرزا هاشم خان: عرايض امين الدوله كه بايد جواب نوشته شود.
هو نور چشما مكرّما مهربانا قنات آب شاه كاشان خالصه ديوان همايون اعلي است كه در اوايل اين دولت ابدآيت قاهره مطابق فرمان مهر لمعان به مرحوم مبرور حاجي مير ابو القاسم كه يكي از مجتهدين معروف كاشان بود واگذار شد كه ماليات ديوان را داده منافع را صرف معاش خود نمايد. آن مرحوم هم از منافع اين خالصه هرساله مبلغي به آقا سيّد محمد باقر برادر خود مي‌داد تا سه سال قبل كه مرحوم شد. ملفوفه فرمان قضا نشان مبارك صادر گشت كه اين آب خالصه كما في السابق سپرده به پسرش باشد. حالا منافع خالصه مزبوره را آقا سيد كاظم پسر آن مرحوم مي‌برد و اين پسر هم كمالي غير از اينكه اولاد مجتهد است ندارد. از اين گذشته ملاحظه آقا سيّد محمد باقر عموي خود را كه هشتاد سال عمر دارد و پير و شكسته و فقير است نمي‌كند. اين سيد با اين كبر سن و پيري دو ماه مي‌شود كه به طهران آمده عريضه عرض كرده. از نظر مبارك بگذرانيد و استدعا كنيد كه مقرّر فرمايند چهار يك منافع اين خالصه به اين پيرمرد و سيد دعاگو برسد. محض ثواب و استخلاص مشار اليه مراقب شويد كه عريضه او زودتر به عرض برسد و ان شاء الله حكمش صادر گردد. زياده مطلبي ندارد.
ص: 287

- 270- نامه فرخ خان به خط ميرزا هاشم خان راجع به تحويل يكصد خروار جنس، از بابت خالصه قزوين به رسم عليق الدواب به عبد الصمد ميرزا

پشت نامه عبده الراجي فرخ
هو الله تعالي شأنه
مطاع مكرّما حسب الفرمايش جناب جلالت‌مآب خداوندگاري امجد ارفع صدراعظم «1» مدّ ظله العالي اين است كه يكصد خروار جنس از بابت خالصه قزوين، به رسم عليق الدواب يكساله نواب كامياب عبد الصمد ميرزا «2» برات انعام صادر بفرمائيد كه نواب كامياب معظم اليه به حكومت دار السلطنه قزوين مأمورند. برات يكصد خروار جنس را به رسم انعام از بابت عليق الدواب يكساله صادر فرموده برات را تمام فرموده براي عاليجاه مخدوم مهربان حاجي حسنعلي خان «3» بفرستند. چون فرمايش شده بود در مقام زحمت برآمدم. باقي بقاي سركار است.

- 271- ارسال سواد قرارنامه ساوالان خان تبعه عثماني از وزارت خارجه مربوط به راه تبريز و دار الخلافه ظاهرا به فرخ خان‌

نامه مهر و تاريخ ندارد
______________________________
(1). در سال 1271 قمري كه براي نوبت اوّل عبد الصمد ميرزا به حكومت دار السلطنه قزوين منصوب شد ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ايران بود.
(2). عبد الصمد ميرزا عزّ الدوله پسر سوّم محمد شاه قاجار و برادر كهتر صلبي ناصر الدين شاه دوبار به حكومت قزوين منصوب شد. دفعه اوّل در سال 1271 ق به پيشكاري حسنعلي خان خويي آجودان‌باشي و دفعه دوّم در سال 1273 ق به پيشكاري حاج ميرزا عبد الله خان (علاء الملك) برادر حاج ميرزا حسين خان سپهسالار (براي اطلاع از شرح‌حال مفصّل او رجوع شود به شرح‌حال رجال ايران، ص 268/ 2).
(3). حسنعلي خان خوئي آجودان‌باشي.
ص: 288
فدايت شوم سواد قرارنامه ساوالان خان كه در خصوص امتياز راه فيمابين تبريز و دار الخلافه است خواسته بوديد اينك لفا ارسال داشتم. زياده مصدع نمي‌شوم.
ايّام به كام باد.

- 272- خبري از اردوي مرو «1»

نويسنده و گيرنده نامه نامعلوم است. احتمالا خطاب به فرخ خان و يا عينا براي اطلاع او فرستاده شده است. نامه به خط نستعليق شكسته خوش نوشته شده است.
هو روحي فداك ديشب از دير رسيدن خبر اردوي مرو مي‌فرموديد. امروز صبح حامل همين رقعه كه خودش هم از اهل قراباغ است، دو نفر از سوارهاي قراباغي كه در اردو بوده‌اند ديده بود، خودش را خدمت جنابعالي فرستادم كه آنچه از آنها شنيده است، اگر جويا باشيد عرض خواهد كرد. چون بسيار طالب اخبار آنجا بوديد و مخلص هم شنيدم، لهذا به جهت استحضار سركار عالي نوشتم. زياده چه عرض كنم.

- 273- احضار فرخ خان امين الدوله به دربار فراغت شاه براي رسيدگي به امور

پشت نامه: خدمت جناب جلالت‌مآب قبله‌گاهي امين الدولة العليّه دام اقباله است.
هو
______________________________
(1). به احتمال قوي نامه مربوط به حوادث مرو است كه منجر به جنگ و جدايي مرو از ايران شد. مرحوم مهدي بامداد در شرح‌حال رجال ايران، 156/ 3 مي‌نويسد: «جنگ مرو در سال 1276 قمري به سرداري حمزه ميرزا حشمت الدوله و پيشكاري محمد قوام الدوله جد وثوق الدوله و قوام السلطنه صورت گرفت.
درين لشكركشي افتضاح‌آور، علاوه بر تلفات و خسارات زياد، مرو هم كه از شهرهاي بسيار قديمي ايران و يكي از چهار شهر خراسان بود از ايران منتزع و بعدا به تصرف روسها درآمد.».
ص: 289
فدايت شوم فردا كه يكشنبه دهم است برحسب امر اقدس اعلي زحمت مي‌دهد كه براي اصغاي بعضي اوامر عليّه همايوني شرف‌اندوز خاكپاي فلك‌فرساي همايوني شوند. چنانچه در ضمن، از مطالب متعلقه به امور مفوّضه به جنابعالي، چيزي محتاج به عرض و استحضار خاطر همايون است براي فردا حاضر بفرمايند كه چون براي بندگان اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه فراغتي هست رسيدگي فرموده احكام لازمه بفرمايند. زياده تصديع نمي‌دهد.

- 274- بيماري وزيرمختار «1» و برهم خوردن قرار ملاقات او احتمالا با فرخ خان‌

فدايت شوم جناب وزيرمختار وعده فرموده بودند كه امشب بعد از شام جنابعالي را ملاقات نمايند. چون في الجمله نقاهتي عارض شده كه ممكن نيست بتوانند تشريف بياورند لهذا به جهت استحضار خاطر جنابعالي در مقام تصديع برآمده جسارت به عرض شد كه حالت انتظار نباشد. زياده عرضي ندارد. ايّام جلالت مستدام باد.

- 275- نامه‌اي است ظاهرا به عنوان فرخ خان امين الدوله كه به عرض ناصر الدين شاه رسانده شده و شاه به خط خود دستور لازم صادر كرده است تمهيد مقدّمات سفر شاه از راه همدان‌

اشاره

فدايت شوم در باب تنخواه مرقوم فرموده بودند. چهار هزار و هفتصد و بيست و پنج تومان تنخواه همراه آورده‌ام. فرمايش رفته بود دو هزار تومان آن را نزد خود نگاه دارم. حسب المرقوم اطاعت مي‌شود، ولي بنده خانه‌زاد معلوم است ظرفيت اينقدرها امانت‌داري ندارد. مستدعي است به هركس حواله مي‌شود زودتر حواله فرمايند كارسازي دارم.
دو هزار و هفتصد و بيست و پنج تومان ديگر را كه مرقوم رفته بود به مقرب
______________________________
(1). احتمالا وزيرمختار انگليس
ص: 290
الخاقان معيّر الممالك بدهم، هفتصد تومان آن را در اين راه كه مي‌آمدم به مساعده چاپارخانه‌هاي «1» اين راه داده‌ام كه منتظم شود به خيال رفتن موكب همايوني از راه همدان. و دو هزار ديگر هم استدعا و خيالم اين بود كه در عوض تنخواه شش‌ماهه اول مقاطعه چاپارخانه‌ها كه همه‌ساله اين وقت داده مي‌شود مرحمت فرمايند كه در اين سفر نظم چاپارخانه‌ها را بدهد، براي ديوان تفاوتي نمي‌كند. همه‌ساله كه سفر در پيش نبود همين‌وقت‌ها و شب عيد مساعده و مقاطعه شش‌ماهه اول چاپارخانه‌ها مرحمت مي‌شد.
ديگر موقوف به التفات سركار است تا رأي مبارك چه اقتضاء نمايد، امركم مطاع.

صدر نامه به خط ناصر الدين شاه:

امين الدوله دو هزار و هفتصد تومان «2» به معيّر بايد برسد. حواله براتدار معتبر شده است نمي‌توان واداد. البته به معيّر بدهد. مساعده چاپارخانه را من خود مي‌دهم. البته اين تنخواه را به معيّر زود برساند. دو هزار تومان «2» از بابت پول اسمعيل خان است خودت بگير و نگاه‌دار به جيره اين ماه افواج بايد برسد.

- 276- ابراز مسرّت از بازگشت فرخ خان امين الملك از سفر مأموريت اروپا و اظهار تأسّف از عدم توفيق او از زيارت كعبه معظّمه‌

نويسنده نامعلوم
هو خدمت برادر مكرّم و سرور معظّم و دوست محترم سركار امين الملك [را] سلام مي‌رسانم. الحمد لله ثمّ الحمد لله كه به سلامت از سفر بي‌خطر مراجعت فرموديد. صد هزار مرتبه شكر خدا را كه به مقصد رسيدي.
گر سر هر موي من گردد زبان‌شكرهاي او نيايد در بيان اگر انصاف دهي، عجب دوست باوفائي بودم نيامدم تا نيامدي. ان شاء الله اين
______________________________
(1). رسم الخط: همه‌جا چاپارخانها.
(2). هردو به سياق است و به لطف دوست فاضل عماد الدين شيخ الحكمائي خوانده شد.
ص: 291
روزها سرقدم ساخته [خدمت] خواهم «1» رسيد. چيزي كه قابل منزل مباركي باشد بجز خودم و بهتر از بندگي «2» و اشتياق خودم چيزي نديدم. ان شاء الله خود با منزل‌مباركي درويشانه عن‌قريب خواهم رسيد. و البته اگر بخواهم شرح اشتياق كنم «مثنوي هفتاد من كاغذ شود». خداوند وجود شريف را ان شاء الله از شرّ حسود و فساد مفسدين محفوظ دارد، به حقّ كعبه و آن كس كه بناي كعبه نهاد. «3»
افسوس كه عرضم را نشنيدي به اين كعبه مشرّف نشدي و الله زياد افسوس نرفتنت را مي‌خورم، باري معلوم است مقدّر نشده بود. خداوند وجودت را حفظ كند، ان شاء الله دفعه ديگر كه به سفارت رفتند، نصيب شود، مشرّف شويد.

- 277- نامه‌اي است ظاهرا به فرخ خان (امين الملك- امين الدوله) از مشهد اصلاح كار شاهزاده محمد يوسف «4» و مطالب ديگر

چون در نامه به مرگ ميرزا هاشم خان قسم مي‌دهد احتمالا خطاب نامه به فرخ خان و منظور از ميرزا هاشم خان برادر اوست.
هو فدايت مگر من شرط و يا نذر كرده‌ام كه جميع اعمال و افعالم تا در دنيا هستم جمعا به‌قاعده و بي‌عيب باشد. فرضا اگر در يكي از افعالم خبط و خطائي ظاهر شود به چه نحو بايد رفعش كرد. فرزندي ميرزا محمد علي شرحي به من نوشته و خطائي به من گرفته بود. اگرچه حق با او بود، امّا من هم در كمال وثوق و اعتماد به لطف شما، اگر بعد
______________________________
(1). در اصل: دوجا «خاهم»
(2). در اصل: بنده‌گي
(3). صحيح: كه سنگ كعبه نهاد
(4). شاهزاده محمد يوسف از اميرزادگان افغانستان بود كه در مشهد بسر مي‌برد. پس از پريشاني كار صيد محمد خان ظهير الدوله پسر يار محمد خان ظهير الدوله از مشهد به هرات رفت و شهر را در تصرف گرفت و ظهير الدوله را با مادر و دو خواهرش كشت و پس از دو روز زن او را تصرف كرد و رفته‌رفته آثار عصيان در او ظاهر شد و از اوامر حسام السلطنه سر پيچيد. چون هرات تسخير شد حسام السلطنه او و برادرش را به مشهد و بعد به تهران فرستاد و در تهران تحت نظر بود. پسرهاي صيد محمد خان ظهير الدوله از او به ناصر الدين شاه شكايت كردند و شاه دستور داد كه وي را به آنها تسليم كنند. و آنان نيز او را كشتند (تعليقات مرحوم دكتر حسين محبوبي اردكاني در كتاب دافع الغرور، اثر عبد العلي اديب الملك، به كوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات خوارزمي، 1349، ص 306).
ص: 292
از سي سال اخلاص به كسي، چنانچه خطا و سهوي نمايم معلوم است كه تعمدا نكرده، بلكه در راه خيال، خبط شده است. چنانچه لطف شما اينگونه جزئيات را بنويسد، پس من خدانكرده در كليّات چه خواهم كرد. سهو و نسيان لازم انسان است. مدّعي عصمت كه نيستم «گر من نكنم گناه رحمت كه كند» را شاعر خوب گفته است يا بد، اگر بد گفته است بفرمائيد، اگر خوب گفته است عمل فرمائيد.
عرض ديگرم آن است كه جواب كاغذ حاجي محمد رسول را به ملاحظات چند به خط خود نوشته‌ام ملاحظه فرمائيد. اگر از نظر شريف بي‌عيب آمد بدهيد و بخواند «1».
اگر در آن هم عيب و نقصي دانستيد، ندهيد. همانقدر آقائي بفرمائيد كه از چهارصد خروار گذشته آسوده باشد. چنانچه ميرزا سليمان متولّي آن وقف، شرعا خدمت جناب حاجي مجتهد توانست به گردن حاجي ابراهيم ثابت كند كه قبول كرده است و حكم شرعي صادر نمود، آن‌وقت بنده و شما را تكليفي نخواهد بود، بلكه در آن صورت بقدر عشر خودم از آن مقدار به حاجي ميرزا تخفيف مي‌دهم، و اگر نتوانست حكم شرع صادر كند، البته چنانچه تا حال مطالبه نشده باز هم نخواهد شد. محض اين ملاحظه اين عمل را سست گرفته‌ام كه مباد در اجاره ما بقي املاك كه افزوده‌اند فتوري و كسري وارد آيد كه باعث ضرر كلّي به حضرت عليه السلام و بدنامي من شود و مضمون به دست حضرات نيك‌خواهان بنده بيفتد.
و ديگر رعايت ميرزا احمد است كه من صلاح خود نمي‌دانم در خصوص او خدمت خداوندگاري دام اجلاله عرضي كنم كه راه هزارگونه تفسير و تأويل خواهد داشت. سابقا به شما مختصري عرض كرده‌ام، حالا هم الجاء مي‌نويسم امّا راضي نيستم كه از قول بنده نشر كند. اين مرد دست از رفتارش در عمل هرات نمي‌كشد. كاغذنويس هم كه دارد اگر به هرگونه هم باشد كاغذ را به هرات مي‌رساند. زن و بچه شاهزاده محمد يوسف هم كه در نسبت شب و روز مي‌بيند، چگونه آنچه را كه من مطلع نمي‌شوم. مثلا چندي جناب حاجي ميرزا حسن مجتهد را كه در حقيقت ركن اين ولايت است واداشت كه بناي توسّط و اصلاح كار شاهزاده يوسف [را] بگذارد. خدا پدرش را بيامرزد كه با من شور كرد و من بطورهايي چند «2» به طفره گذراندم. چنانچه حالا هم مشار اليه از آن جناب دست نكشيده است و همچنين در هر كار اعم از دولتي و غير دولتي خود را دخيل مي‌نمايد و نخود هر آش است و مي‌ترسم رفته‌رفته خدانكرده ميرفتّاح اين ولايت شود
______________________________
(1). در اصل: بخاند
(2). رسم الخط، مثل كلمه بچند بدون نقطه. و بطورهايي به صورت «بطورهاي»
ص: 293
... ريش مرا بگيرد و عيال شاهزاده محمد يوسف خدانكرده حركتي نمايد كه تا دامن قيامت براي من خلاصي نباشد. محضا لله در اين خصوص فكري و تدبيري بفرمائيد كه برحسب عرض و اظهار من نباشد و از براي دولت هم نقصي نشود. گريبان من بيچاره هم از شرّ اين مجنون فارغ باشد، [تا] توانم شبي آسوده خوابيد. به مرگ خودت به حقّ همين حضرت علي قسم است از روزي كه اين فقره هرات به ميان آمده هيچ شب به اطمينان خاطر، به همين ملاحظات نخوابيده‌ام. امّا به مرگ من، به مرگ ميرزا هاشم خان قسم مي‌دهم كه از قول من عرض نكنيد و اين عريضه را هم پاره بفرمائيد، براي اينكه به هيچ‌وجه صلاح خود من نيست كه اين حرف از قول من زده شود.

- 278- نامه‌اي به فرخ خان امين الملك ملاقات با ميرزا صادق قائم‌مقام (امين الدوله) در منزل امام‌جمعه‌

نويسنده ناشناس و تاريخ تحرير نامه بايد سال 1275 ق باشد.
فدايت شوم در خانه سركار امام‌جمعه خدمت قبله‌گاهي امين الدوله «1» رسيدم. فرمايشات شما را كما هو حقه به‌طرز خوب عرض كردم، بسيار مسرور و ممنون شدند. امروز صبح خواستند شما را ديدن كنند، روز قبل امام‌جمعه را وعده ديدن يا بازديد دادند، فردا صبح زود سركار عالي را ديدن مي‌كنند و تشريف به دولتمنزل مي‌آورند. فرمودند هرگاه در خانه دير نمي‌شد امروز مي‌آمدم. اشهد بالله به شوق تمام فرمودند كه بايد ديدن امين الملك بروم. بنده فردا صبح زود در خدمت جناب امين الدوله به دولتمنزل خواهيم ان شاء الله آمد. علي العجاله امروز در خانه هرجا باشيد در ميان باغ بنده را بخواهيد عرض واجبي دارم به خانه نرفته در خانه شما را بايد ببينم. دو كلمه حرف بيشتر نيست. باقي و السلام.
شب هم در حضور سپه‌سالار و غيره و غيره مورد التفات گرديد. باقي و السلام.
______________________________
(1). ميرزا صادق يا ميرزا محمد صادق نوري مستوفي ملقب به قائم‌مقام و بعد ملقب به امين الدوله پسر ميرزا هدايت الله مستوفي و عموزاده و رقيب سرسخت ميرزا آقا خان صدراعظم ناصر الدين شاه. وي در سال 1275 ق كه ميرزا آقا خان از صدارت افتاد ملقب به امين الدوله و وزير كشور شد ولي بعد از مدّت كوتاهي ناصر الدين شاه اين لقب را از او گرفت و به فرخ خان امين الملك كه در آن زمان وزير حضور (وزير دربار)، مهردار شاه و عضو مجلس شوراي وزراء بود، داد (شرح‌حال رجال ايران، ج 2، ص 168).
ص: 294

- 279- شكايت دريابيگي‌ها از امير اصلان خان مجد الدوله «1» روز جمعه موكب همايون تشريف‌فرماي امامه مي‌شوند

اشاره

پشت نامه: خدمت جناب قبله مكرّم امين الدوله است
فدايت شوم دريابيگي‌ها آمده‌اند. فرمايش همايون اين است كه سركار مجد الدوله مبلغي از پول شيل در پيش خودشان نگاه داشته‌اند كه با دريابيگي‌ها شريك بوده‌اند و هنوز حساب ايشان با سركار مجد الدوله مفروغ نشده و بايد آنها نيز تنخواه بنمايند. «2» مي‌بايد برحسب امر قدرقدرت همايوني دريابيگي‌ها را خدمت سركار مجد الدوله فرستاده يك نفر آدمي هم از جانب خودتان همراه آنها بفرستيد كه محصّل باشد و نگذارد آنها غير از اتمام اين عمل به هيچ‌كاري اقدام كنند و حساب خود را مفروغ نمايند. اگر به پاي دريابيگي‌ها از بابت تنخواه شيل چيزي وارد آمد از آنها مطالبه شود و اگر بر ذمّه سركار مجد الدوله قرار گرفت از ايشان مطالبه شود. چون حكم همايوني بود ابلاغ آن را لازم دانست. زياده عرضي ندارم.

حاشيه نامه با خطّ متفاوت:

فدايت شوم مدّتي است از شرفيابي خدمت محرومم. نمي‌دانم اين روزها بالا تشريف مي‌آوريد يا نه. اگرچه منزل سركار را در اينجا مثل خرابه سست‌سراي مطبخ ديدم و مي‌دانم به جهت نداشتن منزل است، امّا باغ بي‌پير كه نمونه‌اي از كوير است، با چادر موجود است. خوب است اين روزها تشريف بياوريد. روز جمعه موكب همايون تشريف‌فرماي امامه مي‌شوند، بطور بسيار اختصار كه روز دوشنبه مراجعت فرمايند هيچ عيب ندارد. تشريف بياوريد، اين چند روز را اينجا باشيد. و اقلا به جهت منزل غصه و خيال نداشته باشيد، به‌قدر كفاف چادر بهم مي‌رسد. در باب دريابيگي‌ها سركار اقدس اعلي بسيار تأكيد فرمودند، زياده عرضي ندارم.
______________________________
(1). با توجّه به اينكه امير اصلان خان دوبار در سالهاي 1272 ه. ق با لقب (عميد الملك) و 1275 ه. ق با لقب (مجد الدوله) به حكومت گيلان منصوب شده است، لذا مي‌توان حدس زد كه نامه مربوط به سال 1276 يا اندكي بعد از آن است. و در آن تاريخ يعني در سال 1276 فرخ خان امين الدوله پس از بازگشت از سفارت اسلامبول «وزير حضور» يعني وزير دربار، مهردار و رياست عمله خلوت شاه بوده است. به استناد (شرح‌حال رجال ايران، 83/ 1) و (چهل سال تاريخ ايران)، به كوشش ايرج افشار، 1023/ 3).
(2). عبارت در اصل چنين است.
ص: 295

- 280- شكايت از تعدّيات ميرزا فضل الله سررشته‌دار خوي به فرخ خان امين الدوله و گزارش اوضاع آن شهر

«... نه با يحيي خان «1» هم‌پياله‌ام و نه مأنوس. و نه مطربهاي ارومي و خوي [را] در مجلس مهماني مي‌توانم برقصانم. چه خاك به سر نمايم».
نويسنده ناشناس و پشت نامه: «بندگان امين الدوله ملاحظه فرمايند».
فدايت شوم دو فقره تقصير نسبت به خود دارم، يكي حسد ولايتي و [ديگري] بي‌طمعي. بعد از آنكه خود در فكر مداخل و مال مردم نباشم، توقّعات و تمنّاي مردم را از كجا به عمل آورم. يكي دست ميرزا فضل الله و چند نفر الواط را از گريبان رعيت بيچاره كوتاه كرده‌ام. فهميده‌اند با وجود بنده مال مردم را نمي‌توانند بخورند و اجحاف و تعدّي بخواهند كرد و در مدّت پنج سال، ميرزا فضل الله مثل سابق، صاحب بيست هزار تومان دهات و املاك نخواهد شد.
بعد از مراجعت بنده از مكّه، به توسّط بنده، ميرزا فضل الله لخت و گرسنه از ارض اقدس مراجعت كرده آمده بود، به سررشته‌داري خوي مأمور شد و يكصد تومان خرجي، بنده قرض كرده دادم. بيچاره نوّاب شاهزاده را بدنام كرد. حالا صاحب ده و پانزده پاره ده است و سالي دو سه هزار تومان منافع املاك دارد، مي‌داند با وجود حيات بنده نمي‌شود.
دختر مطاعي معين الملك «2» را براي پسرش گرفته به هواي ايشان فتنه و فساد مي‌كند و خارج و داخل و خويش و بيگانه [را] تحريك و اغوا مي‌كند و آرام نمي‌شود.
غير اين جرم و گناه ندارم.
كاش حكم مي‌فرمودند نواب اعتضاد السلطنه «3» و يا بندگان سردار «4» تشريف مي‌آوردند، ده و پانزده [روز] در خوي مانده به اوضاع خوي مي‌رسيدند. از بدبختي بنده
______________________________
(1). احتمالا مراد يحيي خان (آجودان مخصوص- معتمد الملك- وزير مخصوص و مشير الدوله) سومين پسر ميرزا نبي خان امير ديوان قزويني و شوهر چهارم عزّت الدوله خواهر تني ناصر الدين شاه است كه در سال 1247 متولد و در 1309 هجري قمري درگذشته است.
(2). شيخ محسن خان معين الملك از رجال دوره ناصري كه در سال 1290 ه. ق به لقب معين الملك ملقّب شد.
(3). علي قلي ميرزا اعتضاد السلطنه فرزند فتحعلي شاه از شاهزادگان فاضل و صاحب آثار دوره قاجار.
(4). عزيز خان مكري سردار كل
ص: 296
يحيي خان مي‌آيد نه هم‌پياله‌ام و نه مأنوس و نه مطربهاي ارومي و خوي [را] در مجلس مهماني مي‌توانم برقصانم، چه خاك به سر نمايم.

- 281- سردرد ناشي از پرحرفي حاجي ميرزا شفيع مستوفي!

نامه‌اي است احتمالا به فرخ خان امين الدوله، به خط شكسته نستعليق بسيار خوش كه نويسنده آن مشخص نيست.
فدايت شوم امروز گرفتار نطق حاجي ميرزا شفيع مستوفي بودم. تا عصر يعني نيم‌ساعت از مغرب گذشته آنقدر ما شاء الله تعالي حرف زد كه به تنگ آمده عاجز شدم. بعد از استخلاص از چنگ او، سردرد شديد عارض شد كه تا حال ما بقي او حاصل است.
باري ممكن نشد امروز و امشب خدمت برسم. فرداشب، موافق قول و وعده صاحب محمد ابراهيم خان افندي، مهمان هستم، يقين است فراموش نفرموده‌ايد. براي احتياط زحمت داده يادآوري مي‌شود. اگرچه باز فردا مي‌گويم جويا بشوند «1» كه مبادا خود صاحب افندي از اينكه وقت نداشته است فراموش كرده باشد، «چاپار ديگري» «2» در دربخانه خدمت شما خواهم فرستاد.

- 282- تقاضاي جبّه و گله از مردم اصفهان‌

نامه‌اي است اديبانه احتمالا به فرخ خان به خط نستعليق خوش بدون مهر و تاريخ
روحي فداكا چون مرحمت سركار را درباره خود بسيار ديدم به تحرير اين عريضه زحمت‌افزا گرديدم. اما از پريشاني احوال و برگشتگي اقبال حيرتي دارم كه شرح
______________________________
(1). عبارت در اصل: جويا مي‌گويم بشوند
(2). چنين خوانده مي‌شود.
ص: 297
حالم را چگونه نگارم. به جلال قدر الهي و به روح حضرت رسالت‌پناهي كه اگر بخواهم اندكي از گزارش احوالم بنگارم در قوه ندارم.
ملالتها كه بر من رفت و سختي‌ها كه پيش آمدگر از هر نوبتي فصلي نويسم داستان آيد همين‌قدر عرض مي‌كنم كه كارم بسيار درهم است و دل و جانم پر از غم. هركسي به هوائي برون رود از خانه و من بكلي از مردم روزگار بيگانه.
هركسي را هوسي در سر و كاري در پيش‌من بيچاره گرفتار هواي دل خويش «1» به سر مبارك سركار به روح ائمه اطهار كه درين چندساله چرخ غدار ناپايدار قسمي با ما رفتار كرد كه مسلمان نشنود كافر نبيند.
تصدقت گردم چه گويم چه نويسم:
روزگارست آنكه گه عزت دهد گه خوار «2» داردچرخ بازيگر از اين بازيچه‌ها بسيار دارد به سر شما اگر اين بنده از پريشان‌احوالي مي‌مردم اظهار درد دلم را پيش كسي نمي‌بردم به جهت اينكه: از آسمان هرقدر جوروجفا ديده‌ام لله الحمد منّت از اهل اصفهان نكشيده‌ام.
مي‌دانيد كه همه نوكر ما بوده‌اند و اكنون كلا حقوق ما را فراموش نموده‌اند. قدمي به جانب ما نمي‌گذارند سهل است توقع سلام و تعظيم دارند. انصافا حق دارند بزرگي نديده‌اند و تازه به دولت رسيده‌اند من هم از آنها توقعي ندارم.
نكوئي كي طمع دارند دانايان ز بداصلان‌كه نارد شاخه حنظل براي كس بر از شكّر منّت خداي را كه از همه كس چشم پوشيدم و به ارادت سركار كوشيدم كه از مقرّبان حضور سلطاني و احوالات اين بنده را هم ناگفته مي‌داني و هم ننوشته مي‌خواني.
خلّاق زمين و آسمان داناي آشكار و نهان است كه اگر به ظاهر از فيض خدمت دورم در باطن از مقيمان حضورم. از خدا مي‌خواهم كه شب و روز در خدمت سركار بيايم و از الفاظ خوش و عبارات دلكش شما استفاده نمايم. اينكه چندي است خدمت نرسيده و
______________________________
(1). مطلع غزل سعدي (كليات سعدي، تصحيح محمد علي فروغي، انتشارات ققنوس، ص 638). كلمه بي‌كار در نامه به بيچاره تحريف شده است.
(2). در عريضه: خار
ص: 298
در بزم حضورت زحمت‌افزا نگرديده‌ام، به دو علّت است يكي اينكه:
تو شاه مسند حسني و من گداي كمينم‌مرا سعادت اين از كجا كه با تو نشينم ديگر اينكه با منتهاي روسياهي و خجالت و كمال يگانگي عرض مي‌كنم كه اين بنده جبّه‌اي ندارم و توقع يك ثوب جبّه از سركار دارم.
سالها شد در بر من جبّه‌يي باشد كه هست‌چون سر پايم ز دست اين قصب‌پوشان قبا
پود و تارش سست همچون رشته عهد بتان‌رخنه‌هايش بيش از چاك درون مبتلا
هرچه من از او جدائي مي‌نمايم او ز من‌همچو يار مهربان يكدم نمي‌گردد جدا
گو بيا با صد وفايش در بر و دوشم نگرهركه گويد نيست در اين عهد يار باوفا خلاصه بسيار گستاخي كردم و يقين دارم كه اگر هرچه مي‌خواستم مضايقه نمي‌فرموديد امّا طمع بسيار ندارم توقع دارم كه يك ثوب از جبّه‌هاي دوش خودتان باشد كه به يادگار نگاه دارم. الهي هميشه دوستانت مسرور و دشمنانت كور باشند. زياده چه نويسم به عنوان پيشكش باكمال شرمندگي قلمداني ارسال حضور داشتم. اميدوارم كه چشم از حقارتش پوشيده ضبط بفرمائيد. خدمتي اگر باشد به جان و دل منّت دارم. دو كلمه از دستخط مبارك بنگاريد. باقي امركم مطاع و السلام.

- 283- نامه‌اي است از ميان‌كاله ظاهرا به فرخ خان ارسال پيشكش و بارخانه‌

تصدقت شوم چون اين غلام در «ميان‌كاله» مشغول خدمت است و در ساري نبود كه بتواند درست از عهده پيشكش و بارخانه شب عيدي برآيد و سبب شرمساري اين چاكر شد، باكمال شرمساري از قرار تفصيل پيشكش و بارخانه انفاد حضور جناب جلالت‌مآب گرديد.
وجه نقد: صد تومان- مركبات سه بار- برنج صدري يك خروار- ماهي بيست قطعه.
ص: 299
اميد عفو و مرحمت و قبول است. امر العالي مطاع.

- 284- نامه‌اي به فرخ خان تمهيدي براي جلوگيري از خروج پول ايران‌

نامه‌اي است بدخط از نويسنده‌اي ناشناس و كم‌سواد و در صدر نامه نوشته است: «اين تفضيل را احدي نداند بغير از مقرب الخاقان فرخ خان كه خود عرض كردم».
تصدّقت شوم مقرّر فرموديد كه بايد خيالي نمود كه پول دولت ايران بيرون نرود و امپريال «1» دولت روس به ايران بيايد و بيرون نرود. تدبير او را عرضه داشتم. بعد از معلوم شدن آنچه وعده فرموديد بنده‌نوازي بفرمائيد «2» در حضور اعلي خداوند نعمت امپريال را زير چرخ زنجيره «3» مي‌گذارم كه اين زنجيره قديم حك شود و زنجيره جديد بردارد زير منگنه سكه مي‌گذارم كه سكّه قديم حك شود و سكّه صورت همايون در كمال جلا مثل آئينه بگرد [د]. هر اين امپريال يك پول خرج برندارد و دو عمله روزي سه هزار عدد زياده بزند. در حقيقت دو نفر يك پول هر عددي ...
بعد از آنكه سكّه دولت ابدمدت به روي امپريال زديد ديگر امپريال را به اسلامبول نمي‌برند. حال او را به بيست و سه قران «4» مي‌خرند. بعد از آنكه اين سكّه را زديد سيزده قران «5» هم نمي‌خرند. ديگر صرف نمي‌كند، نمي‌برند. از جهت تجربه ده عدد را بزنيد و ده عدد هم از طلاي باردار به عيار امپريال درست بفرمائيد «6». اين بيست عدد را بفرستيد اسلامبول تا معلوم شود كه درست و رسيد [ه] و فهميده عرض مي‌كنم.
اگر قرار شد قيمت او را بعد از معلوم نمودن به تفصيل عرض مي‌كنم. چون در اسلامبول
______________________________
(1). همه‌جا در نامه: انپريال
(2). در متن نامه: بفرماايد.
(3). زنجيره‌زني: از اصطلاحات ضرابخانه‌ها و مسكوكات است: پس از زنجيره‌زني دور سكه‌ها را كه در ضرابخانه‌هاي قديم معمول بود سكه‌ها را دوباره پرداخت كرده و جلا مي‌دادند. (دار الضربهاي ايران در دوره اسلامي، تأليف عبد الله عقيلي، انتشارات بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، ص 43).
(4). اعداد به سياق است.
(5). اعداد به سياق است.
(6). در متن: بفرماايد.
ص: 300
سكّه امپريال را پنج قران زياد از قيمت او مي‌خرند، نه طلاي او را، باقي [و السلام].

- 285- عريضه‌اي به فرخ خان امين الدوله تقاضاي توجّه و همراهي‌

تصدقت شوم مدتي است كه در ركاب مبارك به مراسم جانثاري اشتغال دارد. بعد از مراجعت از سفر فرنگستان فدوي را سپرديد به حكيم‌باشي «1»، حسب الفرمايش سركار دام مجده العالي در خدمتگزاري حكيم مشغول بوده از دست شماتت خلق، بازآمدم در ركاب مبارك سركار، و فرمايش فرموده بوديد كه التفات در حق تو خواهد شد. و حسب الفرمايش سركار ... العالي به همراهي باغبان به مازندران رفتيم. مقروض كه بودم، مزيد علّت شد. در مازندران ديناري از هيچ طرف مداخل نشده است. بعد از فضل إله، سواي مرحمت سركار دام عمره ملجأ و پناهي ندارد. صاحب رحم و مروت هستيد. امر امر سركار اعلي است.

- 286- دعوت از فرخ خان امين الدوله براي شركت در مراسم عقد در منزل پاشا خان امين شورا «2»

پشت دعوت‌نامه: خدمت جناب جلالت‌مآب خدايگاني امين الدوله دام اقباله مشرّف شود.
فدايت شوم در ظلّ ظليل مستدام سركار بندگان اعليحضرت قدرقدرت، شاهنشاه جمجاه اسلام‌پناه روحي و روح العالمين فداه، روز يكشنبه بيست و چهارم را بناي امر خيري به جهت بنده‌زاده دارد. و چهار ساعت به غروب مانده انعقاد مجلس
______________________________
(1). محمد حسين افشار (حكيم‌باشي).
(2). از آنجا كه پاشا خان (امين الصره- امين شورا- امين الملك) از رجال دوره سلطنت محمد شاه و ناصر الدين شاه در سال 1276 پس از تشكيل مجلس شوراي دولتي يا دار الشوراي كبري به سمت مديريت شوراي مزبور انتخاب و از اين تاريخ تا سال 1280 كه ملقب به امين الملك شد به امين شورا معروف بود لذا بايد تاريخ اين دعوت‌نامه بين سالهاي (1276 تا 1281 ه. ق) باشد.
ص: 301
عقد در خانه امين شورا خواهد شد. مستدعي از الطاف بالانهايت بندگان عالي چنان است كه محض سرافرازي اين بنده در ... مجلس قدم‌رنجه فرموده در خانه معزّي اليه در ساعت معروض صرف شربت و شيريني فرموده از ظهور اين مرحمت، بر جان ارادت توأمان اخلاص ترجمان منّت عظيم گذارند.

- 287- اعطاي نشان و فرمان به ميرزا هاشم خان امين‌خلوت هو

فدايت شوم رأي مرحمت‌پيراي سركار اقدس همايون شاهنشاهي روحنا فداه به بذل مرحمتي درباره مقرب الخاقان مطاعي امين‌خلوت علاقه گرفت. يك قطعه نشان تمثال بي‌مثال همايون عنايت فرمودند و ميرزا محمد خان «1» را به نيابت ايشان مفتخر داشتند. دو طغرا فرمان مبارك كه به صحّ همايون مقرون شده انفاد داشت كه جنابعالي مرحمت خواهند فرمود و مزّين خواهند داشت. زياده جسارت است، امره العالي مطاع.

- 288- دعوت از ميرزا هاشم خان «2» امين الدوله برادر فرخ خان به دار الشوراي كبري‌

كارت دعوتي است به خط نستعليق با نشان شير و خورشيد بزرگ با شمشير كشيده و مهر امين الملك.
موافق امر قدر قدر اقدس همايون از جناب جلالت و فخامت نصاب امين الدوله دام اقباله دعوت مي‌كند كه روز ... «3» شهر جمادي الاول از صبح به دار الشوراي كبري
______________________________
(1). ميرزا محمّد خان (امين‌خلوت- اقبال الدوله) (1342- 1264 ه. ق) پسر بزرگ ميرزا هاشم خان.
(2). ميرزا هاشم خان در سال 1288 ق به عضويت مجلس دار الشوراي كبراي دولتي برگزيده شد و در همين سال (1288 ق) پس از درگذشت برادرش فرخ خان امين الدوله به لقب امين الدوله ملقّب و به منصب وزارت حضور منصوب شد و در سال 1294 ق درگذشت و در قم مدفون گرديد (به نقل از شرح‌حال رجال ايران، جلد 4، ص 413).
(3). جاي روز دعوت در كارت سفيد است.
ص: 302
حاضر شده به اصغاي اوامر عليّه نايل گردند.

- 289- عريضه ميرزا هاشم خان به ناصر الدين شاه و جواب شاه به خط خود درباره برچيدن ختم پسر فرخ خان امين الدوله و احضار امين الدوله و وزراء بعد از ختم «1»

اشاره

قربان خاكپاي جواهرآساي مباركت شوم امروز روز دويّم ختم امين الدوله بود. وقت غروب كه ختم برچيده شده و مردم رفته بودند، تبليغ فرمايش اعليحضرت همايون شاهنشاه روحنا فداه را نوّاب محمّد تقي ميرزا نموده بود. چون اينگونه تبليغ اسباب اعتبار و افتخار چاكران است و در مجلس ختم كه محل اجتماع مردم است بايد بشود، خود اين غلام كه مطّلع شدم لازم دانستم تفصيل را بدون اطلاع امين الدوله به عرض خاكپاي مبارك برسانم. اگر رأي مبارك در اين است كه به همين‌قدر قناعت شده اين افتخار و اعتبار از راه ديگر تحصيل شود صاحب‌اختيارند و اگر مقرّر مي‌فرمايند ختم فردا تا بعد از نهار برقرار باشد و بعد از نهار شاهزاده يا ديگري موافق رسم عامّه در حالتي كه مجلس مجتمع است آمده ختم را برچينند باز صاحب‌اختيارند. به هرچه رأي مبارك قرار بگيرد امر و مقرّر دارند كه اين غلام به امين الدوله ابلاغ نمايد. الامر الاعلي مطاع.

صدر عريضه به خط ناصر الدين شاه:

آقا هاشم «2»: از قراري كه دبير الملك نوشته بود و ديگران روز جمعه را سه قرار داده بودند، آن بود كه حكم شد محمد تقي ميرزا آمده ختم را برچينند. حال كه فردا سيّم است، باز محمد تقي ميرزا را خبر بكن بيايد ابلاغ كرده برچيند. ليكن فردا بايد وزرا را ببينم. اگر نهار را بخواهيد موافق ختم‌هاي ساير مردم بدهيد، بايد چهار ساعت به غروب مانده مردم نهار بخورند و آن وقت عصر است. پس قرار بده نهار را طوري بخورند كه اقلا وقت ظهر امين الدوله و ساير وزرا در حضور ما حاضر شوند.
______________________________
(1). محمد حسن خان در سال 1286 و نصر اللّه خان برادر بزرگترش در 1287 و پدرشان فرخ خان امين الدوله در 18 صفر 1288 ه. ق درگذشتند.
(2). مراد از آقا هاشم، ميرزا هاشم خان امين‌خلوت برادر فرخ خان امين الدوله است.
ص: 303

- 290- نامه ميرزا هاشم خان امين‌خلوت به برادرش فرخ خان امين الدوله توصيه موسي خان هو

قربانت شوم عاليجاه موسي خان به جهت املاك ورثه مرحوم حاتم خان خدمت جنابعالي با احكام آمدند شرفياب شده تفصيل را عرض نمايند و احكام به نظر جناب بندگان عالي برسد. پيشكشي هم كه به جهت حضور مبارك فرموديد، هيچ عرضي ندارند، هرقدر كه صلاح دانيد حاضر و بندگي مي‌نمايند.
عمده اين است كه آدم اعتماد السلطنه «1» الان در سر املاك است مبالغ كلي حاصل ملك است كه اگر غفلت شود، جميعا تلف خواهد شد. عرض موسي خان اين است كه حكمي يا تعليقه [اي] به عهده ميرزا ابو طالب وزير صادر و زود روانه شود كه آدم اعتماد السلطنه به هيچ‌وجه مداخله در املاك و حاصل ننمايد تا امر حضرات تمام شود.
زود اين حكم برود، بعد اگر حضرات به شوري يا شرع هرطور كه جناب بندگان عالي صلاح دانند تمام فرمايند، اعظام شرع و عرف حاضر است، هيچ نقص ندارد.
پيشكش حضور همايون هرطور كه مقرر داريد اطاعت دارند. الامر العالي مطاع.

- 291- ترتيب ورود سلطان احمد خان به تهران‌

اشاره

نامه به خطّ ميرزا هاشم خان امين‌خلوت برادر فرخ خان است.
فدايت شوم اعليحضرت شاهنشاه مقرّر فرمودند، وجع اسفل چون درد دارد نتوانستيم به خط مبارك بنويسيم، لهذا جواب عرايض از اين قرار است.
اولا فردا سلطان احمد خان در شاهزاده عبد العظيم بماند، پس‌فردا بيايد. وقتي كه وارد شد بلاتأمّل او را با همراهان، خودتان به حضور همايون بياوريد.
در باب استقبال، البته آن چند نفري هم كه بعد علاوه كرديد، به استقبال بفرستيد، هرچه لوازم استقبال را خوب بعمل بياوريد، بجا خواهد بود. آن چند نفر افاغنه كه بايد
______________________________
(1). محمد حسن خان صنيع الدوله (اعتماد السلطنه)
ص: 304
در خارج منزل نمايند به حاجب الدوله «1» اعلام نمائيد چنانچه از مهمانخانه‌ها جائي باشد براي اين حضرات خالي نموده حاضر باشد. اگر در مهمانخانه‌ها جا نباشد، البته حاجب الدوله، خانه كرايه نمايد و حاضر باشد. اعلام به حاجب الدوله بكنيد كه مهيّا نمايد.
در باب اخراجات كه خواسته است جنسي باشد نقدي نباشد، حالا به جناب مستوفي الممالك بنويسيد چنانچه جنس دارد، البته جنس بدهند چنانچه جنس نداشته باشند لابدّ بايد نقدي داد.
بعد از آن‌كه سلطان احمد خان وارد شد، [به] خاكپاي همايون عرض نمائيد. آن وقت ساعت شرفيابي حضور مبارك را معيّن فرموده به جنابعالي اعلام مي‌شود كه برداريد و مشرّف بشوند، يعني در همان روز.

به خط ناصر الدين شاه صدر نامه:

جنس در انبار هست، امّا جنس انبار را نمي‌توان خالي كرد.

- 292- نامه محرمانه ميرزا هاشم خان امين‌خلوت به برادرش فرخ خان در اسلامبول «2»

پشت نامه ممهور به مهر بيضي‌شكل عزيز خان مكري سردار كل به سجع «سردار كل» و عبارت: ... مكرم مهربان مقرب الخاقان امين الملك مطالعه فرمايند. اين نامه تلويحا اشاره‌اي است به حساسيّت ميرزا آقا خان نوري صدراعظم ناصر الدين شاه به فرخ خان كه او را رقيب خود مي‌دانست و نيز اشاره‌اي است به ميرزا صادق نوري قائم‌مقام عموزاده و دشمن سرسخت ميرزا آقا خان. در تاريخ تحرير اين نامه، فرخ خان پس
______________________________
(1). حاج علي خان مقدم مراغه‌اي (حاجب الدوله- ضياء الملك- اعتماد السلطنه) قاتل ميرزا تقي خان امير كبير در سال 1268 و پدر محمد حسن خان اعتماد السلطنه (صنيع الدوله) وزير انطباعات و دار الترجمه و روزنامه‌خوان ناصر الدين شاه قاجار و عبد العلي خان اديب الملك مؤلف كتاب دافع الغرور كه استاد ايرج افشار آن را چاپ فرموده‌اند.
(2). مرحوم حسنعلي غفاري (معاون الدوله) در حاشيه نامه با مداد مرقوم داشته‌اند: «از طهران به اسلامبول.
خط ميرزا هاشم خان برادر فرخ خان امين الدوله است كه به امين الدوله نوشته: چون مطلب محرمانه است سر كاغذ مهر سردار كل را زده‌اند؛ ميرزا آقا خان صدراعظم به مرحوم امين الدوله سوء ظن و رقابت داشت».
ص: 305
از امضاي معاهده پاريس با سفير انگليس در هفتم رجب 1273 ه. ق منتظر اجازه بازگشت از اسلامبول به تهران بود و طبيعة ميرزا آقا خان نوري كه چندان علاقه‌اي به بازگشت او به تهران نداشت، دفع الوقت مي‌كرد!
هو قربانت شوم فقره [اي] كه سركار وقايع‌نگار نوشته كه هاشم خدمت سركار عرض كرده است، اين است كه همراه چاپار پيش كه من عرض كرده بودم و البتّه ملاحظه فرموده‌ايد، سركار سردار هم بعد از من مختصري عرض كرده است به جهت تهمتي كه ... قائم‌مقام «1» به شما بسته بودند، مضمون اين بود، و السلام.

- 293- دستخط ميرزا هاشم خان امين‌خلوت به آقا ميرزا نصر الله استعلام ورود معتمد الدوله‌

نامه خصوصي است و بين سطور طلااندازي شده است
آقا ميرزا نصر الله به جان امين‌خلوت شما را فراموش نكرده‌ام. قراري به جهت شما مي‌دهم. مجال نمي‌دهند. خودم هم شير مي‌خورم و حالت ضعف دارم. در باب طويله صحيح گفته‌اند. طويله به‌قدر جاي مالهاي خود هم ندارم. نمي‌دانم نواب معتمد الدوله چه روز وارد مي‌شوند. خبر صحيح داريد بدهيد.

- 294- نامه ميرزا يوسف مستوفي الممالك به ميرزا هاشم خان ارسال هندوانه نوبرانه تخم شكي و شروان و خربوزه و هلو و انگور براي ناصر الدين شاه‌

اسناد تاريخي خاندان غفاري ج‌2 305 - 294 - نامه ميرزا يوسف مستوفي الممالك به ميرزا هاشم خان ارسال هندوانه نوبرانه تخم شكي و شروان و خربوزه و هلو و انگور براي ناصر الدين شاه ..... ص : 305
ت نامه به مهر بيضي‌شكل به سجع «ابن حسن، محمد يوسف» و
______________________________
(1). قائم‌مقام: مراد ميرزا صادق يا ميرزا محمد صادق نوري مستوفي ملقّب به قائم‌مقام (بعد ملقّب به امين الدوله) پسر ميرزا هدايت الله مستوفي است.
ص: 306
عبارت ... «1» [عريضه] مستوفي الممالك است از نظر مبارك بگذرد.
مخدوما مكرما بقدر يك سير تخم هندوانه از سمت شكي و شيروان آورده در طهران كاشته بودند، چون تازگي داشت موازي بيست عدد ارسال شد. چهار بار هندوانه و چهار بار خربزه و يك بار هلو و يك بار هم انگور ضميمه آن گرديد.
زحمت كشيده از عرض حضور مهر ظهور همايون بگذرانيد و به بيان كافي كه داريد البته عرض خواهيد كرد كه به عنوان بارخانه انفاد نشده است، محض تازگي هندوانه مزبوره، ساير هم ضميمه آن شده است. آن مخدوم ان شاء الله به عاليجاه آقا ابراهيم آبدارباشي «2» خواهند سپرد كه تخم آن را حفظ نمايد، شايد بتوان من‌بعد زياد كرد. زياده زحمتي ندارد.

- 295- نامه ميرزا هاشم خان به برادرش فرخ خان تفصيل حالت فوج مستقر در كلات هو

قربانت شوم مقرب الخاقان عليقلي خان پسر مرحوم سرتيپ شرفياب خدمت جناب جلالت‌مآب عالي مي‌شوند. تفصيل كارهاي شخص خودشان را با تفصيل حالت فوج كه در كلات است عرض مي‌كنند.
از قراري كه مذكور شد گويا عبد الله خان نوائي به واسطه اغراض همجواري كه هميشه بوده از علينقي خان خدمت جنابعالي عرض كرده است. يقين است كه چندان اعتنا به عرايض اينگونه مردم نخواهند فرمود. خاصه حال كه كار ولايت با فدوي كه در حقيقت با جناب جلالت‌مآب عالي است. از عرايض عبد الله خان براي علينقي خان اسباب وحشت حاصل شده بود. فدوي او را مطمئن به الطاف جنابعالي نموده، اينك ايشان را روانه خدمت جناب‌عالي نمود. الامر العالي مطاع.
______________________________
(1). پاك شده است.
(2). آقا ابراهيم آبدارباشي امين السلطان صدراعظم بعدي دوره ناصر الدين شاه.
ص: 307

- 296- روستاي مورد اختلاف ميرزا هاشم و رحمت الله خان و حكم ناصر الدين شاه به خط خود

اشاره

مقرب الخاقانا، نور چشما مكرّما مبلغ ده هزار تومان پيشكش قم و ساوه را عاليجاه ميرزا محمود داماد مقرب الخاقان ميرزا حسن خان در طهران حاضر كرده است.
به خاكپاي همايون عرض كنيد كه تنخواه مزبور را بايد از شهر به اينجا بياورند كه از حضور مبارك بگذرد، يا آنكه در آنجا تحويل داده شود.
و ديگر در باب ده متنازع فيه، فيمابين آقاي ميرزا هاشم و مقرب الخاقان رحمت الله خان، برحسب امر قدر قدر همايون من آدمي بر سر آن ده فرستادم كه مداخله به هيچ‌يك از طرفين ندهد تا مرافعه آنها تمام شود.
حالا حرفي كه فيمابين آنها بهم رسيده فقره حاكم شرع است كه رحمت الله خان مي‌خواهد نزد جناب آقا سيد صادق مرافعه نمايد و آقاي ميرزا هاشم مي‌گويد يا نزد جناب ملا ميرزا محمد يا حاجي ملا علي «1» مرافعه مي‌كنم.
حكم اين فقره هم بسته به امر همايون است كه هريك از اين حكّام شرع را معيّن نمايند، برحسب امر همايون طرفين نزد او مرافعه نمايند. البته اين دو فقره را عرض نموده حكم همايون را ابلاغ نمايند.
دو فهرست هم ميرزا زين العابدين مستوفي و غلامعلي خان نايب نسقچي‌باشي به خاكپاي همايون عرض نموده‌اند. فهرست‌ها مختصر است، از نظر انور همايون گذرانيده آنچه امر و مقرّر شد، ابلاغ كنيد.

دستخط ناصر الدين شاه در صدر نامه:

مرافعه مرضي الطرفين است. اگر به مرافعه راضي نمي‌شوند، بايد ملك در تصرّف شما باشد، تا هروقت مرافعه مي‌كنند.
______________________________
(1). محمد حسن خان اعتماد السلطنه درباره حاج ملّا علي مجتهد كني مي‌نويسد: ... احترام و اكرامي كه اين پادشاه [يعني ناصر الدين شاه] ايده الله به اين عالم عامل و فقيه كامل مي‌فرمود كمتري از مجتهدين را نصيب افتاد ... فوتش در بامداد پنجشنبه بيست و هفتم شهر محرم الحرام سنه يكهزار و سيصد و شش هجري به سن هشتاد و شش تقريبي، در طهران اتفاق افتاد ... به جوار حضرت عبد العظيم (ع) حمل و در مسجد عتيق بين الحرمين مدفون گرديد». (چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهي ناصر الدين شاه، به كوشش ايرج افشار، جلد 1، ص 187).
ص: 309